«یکاترینا» در شهر کتاب بررسی و نقد شد؛
گودرز رشتیانی: برخی وقایع کتاب فراتاریخی است!/ پایانی تلخ برای تنها زن وزیر فرهنگ شوروی
گودرز رشتیانی گفت: «یکاترینا» لایههای پنهان دوره شوروی را شکافته است که یک رابطه شخصی برقرار کردن با رهبر شوروی میتواند چه تأثیراتی بر تصمیمات او بگذارد. ضمن آنکه نویسنده نشان میدهد فضای بازی سیاسی که در دوره خروشچف روی داد، چهقدر کاریکاتوری است و از جهاتی چندان با دوره استالین تفاوتی ندارد و تصویر ما را از دوره خروشچف واقعیتر میکند.
علیاصغر محمدخانی گفت: بحث امروز درباره کتاب «یکاترینا» نوشته ناتالیا کارنیوا با ترجمه فرزانه شفیعی است که انتشارات فرهنگ معاصر آن را منتشر کرده است. در قرن بیستم رویدادهایی که در اتحاد جماهیر شوروی و همچنین بخش زیادی در آلمان به وقوع پیوست، این رویدادها در جنگ جهانی اول و دوم و تحولاتی که این دو کشور به علاوه تأثیراتی که در دنیا بر جای گذاشتند، باعث شده که کتابهای زیادی درباره تاریخ و تحولات این دو کشور از دوره بعد تزار تا لنین و استالین، خرشچف و برژنف تا دوره معاصر نوشته شود.
او افزود: همینطور حزب نازی و هیتلر در آلمان و تحولات و تأثیراتی که به جای گذاشت آن هم منجر به نوشته شدن آثار بسیاری شد، اما کتاب «یکاترینا» سرنوشت کاترینا فوتسوا، نخستین زن عضو شورای رهبری حزب کمونیست شوروی است که در دوران پس از جنگ جهانی دوم تا سالهای میانه دهه هفتاد این زن به بالاترین ردههای قدرت در نظام رسید. تنها زنی که در عرصه قدرت ماند و به مدت چهارده سال در زمان خروشچف و برژنف وزیر فرهنگ و در حقیقت تنها وزیر زن در دوران اتحاد جماهیر شوروی بود که شاهد جنگ جهانی اول و دوم نیز بود و فجایعی که در آن دوران رخ داده با تکیه بر سرنوشت یکاترینا بیان کرده است.
معاون فرهنگی شهر کتاب عنوان کرد: کاترینا با سختی و کارگری زندگی را در روستا آغاز کرد و وقتی کتاب را میخوانید در آغاز دوران کودکی سختی بسیاری را تجربه کرد و سرانجام این وزیر فرهنگ نیز با خودکشی به پایان میرسد. «یکاترینا» در اصل روایت تلاش برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن در یک رژیم تمامیتخواه است. وقتی کتاب را میخوانید مشاهده میکنید که چگونه به قدرت رسید و چطور در رژیم شوروی قدرت را پیگیری کرد.
علیاصغر محمدخانی گفت: نویسنده در این کتاب به وضعیت زندگی نویسندگان، استادان دانشگاههای سنپطرزبورگ و مسکو اشاره میکند که استادان با لباسهای مندرس و کفشهای پاره و صورتهای پف کرده از گرسنگی در آن دوران سر کلاس به دانشجویان درس میدهند. بنابراین به خوبی دوران را ترسیم میکند. همچنین در کتاب به وضعیت یکاترینا در دوران خروشچف اشاره میکند که به دست راست او تبدیل شد و در این دوره وضعیت غمانگیز نویسندگانی چون آندری پلاتونوف، اخماتووا و ... نیز اشاراتی دارد.
فرزانه شفیعی در ادامه این برنامه گفت: در زمانی که در روسیه در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل میکردم مدتی در رایزنی فرهنگی مشغول به کار شدم و در این میان توصیه شد که کتابی از روسیه را ترجمه کنم که به همین دلیل شروع به دیدن کتابها در کتابفروشیها کردم که این کتاب را دیدم و وقتی کتاب را مطالعه کردم خیلی احساس اشتراک با یکاترینا کردم که در آن موقع در جستوجوی یافتن مسیر خودش بود و تلاش کرد که به طور مستقل به نقاط بالای حکومتی برسد.
او افزود: آن موقع من هم آروز داشتم بعد از پایان تحصیل بتوانم وزیرفرهنگ بشوم و همین باعث شد که جذب شخصیت کاترینا بشوم. وقتی دربارهاش بیشتر مطالعه کردم، متوجه شدم درباره او فیلمهایی ساخته شده و جزء شخصیتهای برتر است و حتی به او یکاترین سوم میگویند که یکاترین اول و دوم جز امپراتریسهای معروف و خیل پرقدرت روسیه بودند و حتی لقب بانوی آهنین را هم به او دادند که با تمام سختیها خودش را از صفر به بالا کشیده است.
این مترجم بیان کرد: به نظرم آمد که این کتاب میتواند فراتر از یک داستان و بیوگرافی باشد و تصویر کاملی از زندگی در شوروی را ارائه دهد، چون یک حکومت ایدئولوژیک آنقدر ریزهکاری دارد و دارای فراز و فرود و یک ظاهر دارد و یک باطن خراب و فاسد که خیلیها از آن در عذاب خواهند بود. همانطور که یکاترینا در پایان به جایی رسید که خودکشی کرد، یعنی تمام آرزوها و آمالش که در حال صعود بود به این نتیجه رسید که تنها او نیست که باید تصمیم بگیرد، چون حکومت به شکلی است که نمیتواند فرد مستقلی را در داخل خود تحمل کند. چنانکه زندگیهای زیادی را خراب کرد و یکاترینا نیز یک وفادار کامل به استالین بود و آنقدر باور داست که یک رهبر بهترین و درستترین تصمیمها را میگیرد که باعث شد نامزد خودش را معرفی کند که در ابتدا ثروتش را بگیرند و بعد او را اعدام کنند.
فرزانه شفیعی گفت: یکاترینا خیلی راسخ در مسیر خودش جلو میرفت اما به یک نقطه رسید که دریافت حکومت از داخل فاسد است و آنچه تصور میکرد، نیست و با باورهای او خیلی فاصله دارد. در نهایت او به خودکشی رسید. دقیقا در آن نقطه بود که تصمیم گرفتم دیگر وزیرفرهنگ نشوم. چون مسیر پرفراز و نشیبی است و پایان آن مشخص نیست.
برخی وقایع کتاب فراتاریخی است!
گودرز رشتیانی در بخش دیگری از این برنامه عنوان کرد: در واقع بخش اصلی کتاب درباره شخصیت کاترین (کاترینا) نیست و بیشتر یک نوع روایت داستانی است از تاریخ شوروی. البته کتاب خیلی رویکرد تاریخی هم ندارد و بیشتر کار ژورنالیستی است و ترکیبی از تاریخنگاری، رمان تاریخی و روزنامهنگاری است و در بخشهایی از کتاب یکسری از صورت جلسههای حزبی را خیلی مرتب آورده است. جای دادن اسناد در کتاب کاری تاریخنگارانه و در برخی صفحات کاملا کار ژورنالیستی است.
او ادامه داد: انصافا کتاب جذاب است، هر چند من خیلی با کتابهای ادبی ارتباطی ندارم و به علت سفر، نسخه کاغذی کتاب را هم نداشتم و فرزانه شفیعی نسخه اولیه خودش را برای من فرستاد که خواندن آن با تلفن همراه خیلی دشوار بود، اما با این همه خواندنش برایم خیلی جذاب بود. بخشی از این جذابیت به دلیل ترجمه خوب مترجم است، به طوری که کتاب روایت جذاب و به هم پیوستهای دارد، اما در عین حال تصور میکنم بیش از حد نقشی که کاترین در حکومت شوروی داشت، یعنی نویسنده به او نقش فراتاریخی به او داده است.
استاد تاریخ دانشگاه تهران اظهار کرد: به نظر میرسد حتی وقتی کاترین وزیرفرهنگ است و قبل از آن دبیر حزب کمونیست بیشتر به دلیل لطفی است که خروشچف برای رابطه شخصی و غیرمتعارفی که با او دارد، به او بخشیده است، وگرنه فکر نمیکنم در تصمیمات اساسی به آن معنا تاثیرگذار باشد. اما نویسنده دوست دارد این نقش فراواقعی را به کاترینا تحمیل کند و این در جای جای کتاب دیده میشود و به همین دلیل مجبور است که مطالب غیرمرتبط هم به کتاب اضافه کند. اگرچه قلم توانایی دارد و پیوند خوبی با موضوع برقرار کرده است.
گودرز رشتیانی گفت: نکته جالب این است که سازوکار نظام شوروی را میتوان در این کتاب دید. هر چند پس از فروپاشی مطالعات خیلی خوبی انجام شده که خیلی از این آثار ترجمه شده و جامعه ما با نظام شوروی بیش از گذشته آشنا شده است. این متن هم از این نظر غنیمت است که به اطلاعات ما اضافه میکند. ضمن آنکه در کتاب قدری هم لایههای پنهان را شکافته است که یک رابطه شخصی برقرار کردن با رهبر شوروی میتواند چه تأثیراتی بر تصمیمات او بگذارد! آن فضای بازی سیاسی هم که اشاره شد که در دوره خروشچف روی داد، در کتاب نشان داده میشود که چهقدر کاریکاتوری است و از جهاتی چندان با دوره استالین تفاوتی ندارد و تصویر ما از دوره خروشچف را واقعیتر میکند.
او در بخش دیگری از سخنانش افزود: در بخشهایی از کتاب روایتی که نویسنده ارائه میدهد چندان با واقعیت تاریخی منطبق نیست. چنانکه در جمله آغازین کتاب فضایی را ترسیم میکند که یک بسیج عمومی برای رفتن به جنگ جهانی اول(1914) اتفاق میافتد که پدر کاترین هم هست. به عبارتی یک شور وصفناپذیری را توصیف میکند که حتی روستائیان دور افتاده هم مشتاق هستند در جنگ شرکت کنند! در صورتی که واقعیت تاریخی به گونه دیگری است؛ به طوری که همه از جنگ فرار میکردند و اعتصابات مختلف در همان زمان شکل میگیرد و کشور در بحران اقتصادی فرو میرود. ارتش تزاری بسیار ضعیف بود و برای هر سه سرباز یک تفنگ وجود داشت! یعنی سرباز سوم باید منتظر میماند تا دو سرباز دیگر کشته شوند تا او صاحب تفنگ شود.
این روسیهپژوه عنوان کرد: من با نام کتاب قدری مشکل دارم، چون «یکاترینا» را هر کدام از ما یک جوری تلفظ کردیم که به نظرم بهتر بود فرزانه شفیعی عنوان کاترینا را انتخاب میکرد که این نام در زبان فارسی هم جاافتاده است و ما تنها یک جا مجاز هستیم از «یکاترینا» استفاده کنیم که آن هم شهر یکاترینبورگ است که در زبان فارسی جاافتاده وگرنه برای اسم اشخاص کاترین بهتر است. چون یکاترینا خیلی ثقیل است و به نظرم به راحتی جا نمیافتاد و ثبت کتابخانه ملی آن هم کاتریناست. در فایلی هم که در دست من بود، کاتریناست حال شاید ویراستاری که ناشر معرفی کرده، آن را تغییر داده است.
نظر شما