یوجین اونیل، نمایشنامهنویس امریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات، ۵۴ سال پیش، در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۳ میلادی، دیده از جهان فروبست. بیش از ۱۰ کتاب از آثار این نویسنده به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شدهاند.
اونيل شش سال را در مدرسه شبانهروزى کاتوليک و سه سال را در آکادمى "بتس" در استانفورد گذراند. براى مدت کوتاهى در پرينستن حضور يافت اما وقتى که در پايان سال اول دانشکده از تحصيل معلق شد، تصميم گرفت که ديگر به آنجا بازنگردد. در سال ۱۹۰۹ براى کشف طلا در سفرى دريايى به هندوراس رفت و فقط شش ماه بعد با تب گرمسيرى برگشت. سپس مدتى را به عنوان کارگردان، بازيگر و گزارشگر کار کرد و مدتى به شغل دريانوردى روى آورد. همين جا بود که با ملوانان و کارگران بارانداز و بىخانمانهايى آشنا شد که در نمايشهاى او جاى گرفتند.
اين زندگى غيرعادى و نامنظم، تاثيرات منفىاي هم بر يوجين جوان گذاشت. او در دسامبر سال ۱۹۱۲ مجبور شد شش ماه از کارش دست بکشد و به يک بيمارستان تخصصى سل برود. اونيل بعدها اعتراف کرد در همين موقع بود که خواندن آثار ايبسن، و استريندبرگ را آغاز کرد. يوجين چندى بعد به نمايشنامهنويسى روى آورد و در مدت کوتاهى يازده نمايش تکپردهاى و دو نمايشنامه بلند و چند شعر نوشت.
در سال ۱۹۱۶ اونيل در "پراوينستاون ماساچوست"، با کسانى آشنا شد که گروه "پراوينستاون پلير" را تاسيس کرده بودند؛ سوزان گلسپل و رابرت ادموند جونز. چندى نگذشت که اين گروه، نمايشي تکپردهاى از او را در "وارف تياتر پراوينستاون" به روى صحنه بردند.
تعداد ديگرى از نمايشهاى کوتاه اونيل در "پلى هاوس مک داگال استريت" اجرا، و خيلى زود آثارش نقطه اتکاى اين گروه تجربى شد. اونيل به يک گروه تئاتر رسيد که آثارش را اجرا مىکرد و گروه هم با نمايشنامهنويسى کار مى کرد که در نظر داشت انقلابى در تئاتر آمريکا ايجاد کند.
با اجراى نمايش «ماوراى افق» در سال ۱۹۲۰ ، اونيل در آغاز جاده شهرت قرار گرفت. اجراهاى متعددى از آثار او، هم در ايالات متحده و هم در خارج از مرزها انجام شد و وقتى که "پراوينستاون پلير" از هم پاشيد، او نمايشنامهنويس پيشرو انجمن تئاتر شد.
از زمانى که این نمایشنامهنویس در سال ۱۹۳۶ میلادی جايزه نوبل را دريافت کرد، (پیش از او هيچ نمايشنامهنويس آمريکايى به جایزه نوبل دست پیدا نکرده بود)، کارش رو به شکست گذاشت. نسل جديد منتقدين، فرانسيس فرگوسن، ليونل تريلنيگ و اريک بنتلى در نقدهايشان، موشکافانهتر از نسل قديمى منتقدين، آثار اونيل را بررسى مىکردند. براى نسل قديمى منتقدين همين که يک نمايشنامهنويس آمريکايى به جايگاهى بينالمللى دست يافته است ، راضى کننده بود.
زير فشار توفانى که منتقدين به پا کرده بودند، اونيل گوشه گير شد. انزواى او تا زمان مرگش يعنى سال ۱۹۵۳ ادامه يافت. اما در اين سالهاى سياه بود که پيشرفت واقعى اونيل شکل گرفت. او که در سکوت کارش را کامل کرد و فقط با ميل شديدش به نوشتن برانگيخته شد، صداقت هنرى را در آثارش بيش از پيش مد نظر قرار داد که نتيجه آن چند شاهکار تئاتر مدرن بودند.
«يک سرانگشت شاعر» (۱۹۴۲ _ ۱۹۳۵)، «عمارت باشکوه» (۱۹۴۱-۱۹۳۵)، «سفر طولانى روز به شب» (۱۹۴۱ ۱۹۳۹) و «يک ماه براى حرامزاده» (۱۹۳۴) ، از جمله اين آثار هستند که بسيارى از آنها در دوران حيات اونيل اجرا يا منتشر نشدند.
در سال ۱۹۵۶ ، سه سال پس از مرگ يوجين و بعد از اولين اجراى نمايش «سفر طولانى روز به شب» در برادوى، او بار ديگر به جايگاه حقيقىاش، در صف اول نمايشنامهنويسان آمريکا بازگشت. جورن جين ناتان درباره اونيل نوشت: «اونيل، به تنهايى خود را به باتلاقهاى ملالانگيز نمايش آمريکا سپرد؛ متروک، له شونده، چسبناک و دشوار، و به تنهايى سوراخى براى عبور آب پيدا کرد که قبل از او کسى به آن دست نيافته بود.»
امروزه او نه تنها به عنوان بزرگترين نمايشنامهنويس آمريکا، بلکه به عنوان يکى از بزرگترين نمايشنامهنويسان تاريخ تئاتر شناخته مىشود.
نظر شما