یکشنبه ۲ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۷
جوايز ادبي و داوري بي طرفانه/ چه کسي مي‌تواند ادعا کند زيباترين شهر دنيا را ديده وقتي اصفهان را نديده/ سرگذشت یک غریق

امروز یکشنبه دوم آذر 1393 روزنامه‌های ایران، اعتماد، جام جم، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. مطالب و یادداشت‌هایی درباره جلال آل احمد از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-  زینب کامرانی: امروز یکشنبه دوم آذر 1393 روزنامه های ایران، اعتماد، جام جم، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب  منتشر کرده‌اند.
 
 
کتاب در روزنامه ایران

فرا رفتن از فهم و فاصله جناحین

روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره پرویز شهریاری به مناسبت تولدش منتشر کرده که در آن می خوانیم: یکی از این به عزت رسیدگان راه بَلَد، همین آموزگارِ آزادیخواه، عدالت طلب و خیراندیش ما یعنی «پرویز شهریاری» است. (نیک نهادِ صاحبِ حضوری که در سخت‌ترین شرایط... رعایتِ انسان را عظمت انسان می‌دانست.) من سال‌ها در کنارِ پروفسور پرویز رجبی بزرگ (خاصه در دهه شصت و هفتاد خورشیدی) با این معلمِ پُرامید... رفت و گفت و آمد و شنید داشتم و به روزگاران بعید، الفبای ریاضیات را از طریق آثار ایشان آموختم و در مقام آموزگارِ خصوصی به فرزندانِ طبقاتِ محرومِ شهرم (مسجد سلیمان) آموزاندم از سرِ عشق و امید... تا تقدیرِ اراده، حُکم کرد که حضورِ ایشان را به دانایی درک کنم.
پرویز شهریاری دارای سلوک و صداقت منحصر به فردی بود؛ دوست داشتنِ انسان و دوست داشته شدن از سوی انسان، خواسته‌ای فراتر از اراده است که شهریاری، شکوه آن را مهار کرده بود تا از طریق رفتار خود، در تکثیر آن، آرام نگیرد. او چهره فرهمندِ ما بود؛ ریاضیدان، آموزگار، ادیب، مترجم، نویسنده، مؤلف، متفکر، مصلح، روزنامه‌نگار، سردبیر، ناشر و... در کنار همه این منشورها و معناها، فعالی مدنی و سیاسی بود. تکلم برای رهایی تعهد او بود و تعهد برای رهایی، تکلم او! آرمان، تکلم و عمل در وجود او به یک نقطه مشترک رسیده بودند. با هر کسی (متعلق به هر نحله فکری) می‌نشست و برمی‌خاست، به او اطمینان می‌داد که هدف نهایی انسان، سعادت انسان است.
شهریاری بزرگ، آموزگار بود و به نیکی می‌دانست خصلت‌های انسانی را چگونه در آدمی بیدار کند. با مخاطب خود چنان رفاقت می‌کرد که انگار تنها با او همدل است.

شریعتی؛ شاهد زمانه
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره علی شریعتی به احترام هشتاد و یکمین سال تولدش  و همچنین تولد جلال آل احمد منتشر کرده که در آن آمده است: این روزها زادروز اوست؛ ‌زاده مزینان و نیز زادروز جلال؛ اهل اورازان. در آن دو چه بود که به روزگار خویش و پس از آن سکه خویش زدند، مهرشان ماند به روزگاران. هر دو به یک راه رفتند. هر دو عمر کوتاهی داشتند و به 50 نرسیده پیمانه عمرشان پر شد. چه به آن دو مهر بندیم یا سخنان و آرای آنها را خوش نداریم، از یاد نبریم که هنوز آنان هر دو خوانندگان و خواهندگان و دوستدارانِ فراوان دارند. در چشم‌های خسته دکتر که همیشه نیمه باز بود نگاهی بود به گذشته و امیدی بود به آینده. در زادروز ‌زاده مزینان، مقدمش گرامی باد. بی‌شک انبوه نوشته‌های او، وحی منزل نیست و همچنان که خود در وصیتی به حکیم زمانه، مرد دین و داد، حضرت علامه محمدرضا حکیمی که عمرش دراز باد مکتوب داشته، خود مایل به بازبینی و تنقیح آن شده است. در زادروز او، به او سلام می‌کنم که دل به مردم داشت و در راه مردم و خدمت به خلق خدا چه زود پژمرد.

سِحر کلام
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشت دیگری درباره علی شریعتی منتشر کرده که در آن نوشته شده است: دکتر شریعتی کلام نافذی داشت به نحوی که وقتی در حسینیه ارشاد و دانشگاه‌هایی که دعوت می‌شد، برای جوانان سخن می‌گفت، آنها را مسحور سخنان سحرانگیز خود می‌کرد. ایشان از یک سو درباره فرهنگ ایرانی و اسلامی سخن می‌گفت و از سوی دیگر، فرهنگ غربی را مورد بررسی قرار می‌داد که البته این بررسی جنبه تاریخی و جامعه‌شناختی داشت. زیرا ایشان، جز وجه جامعه‌شناسانه که رشته تخصصی‌اش بود، از راستای تاریخ، بویژه فلسفه تاریخ که مورد علاقه‌اش بود هم این مباحث را تحلیل می‌کرد که همه اینها، حاکی از تسلط بالای ایشان در حوزه‌های فکری داشت. حتی گاه پیش می‌آمد که هزار نفر از جوانان برای شرکت در جلسات سخنرانی‌شان در حسینیه ارشاد ثبت نام می‌کردند. بعد هم اثرات این اندیشه ناب، در انقلاب و مبارزات سیاسی و فرهنگی آن منعکس شد اما حیف که خیلی زود دکتر شریعتی از میان ما رفت.

کتاب در روزنامه اعتماد

جوايز ادبي و داوري بي طرفانه
روزنامه اعتماد در صفحه اول مطلبی درباره جايزه هاي ادبي و هنري منتشر کرده که در آن عنوان شده است: اگر بخواهيم يكي از مهم ترين ويژگي هاي يك جامعه آرماني را توصيف كنيم، آن ويژگي كدام است؟ به نظر مي رسد كه داوري منصفانه و بي طرفانه در رده هاي بالايي ليست اين ويژگي ها قرار مي گيرد. داوري منصفانه فقط به دستگاه قضايي و دادگاه ها نبايد محدود شود، بلكه بايد يك فرهنگ عمومي باشد. اگر ديديم فرزند يا برادر يا دوست ما با ديگري دچار اختلاف است، بر حسب تعلقات خانوادگي و دوستي داوري نكنيم و بدون بررسي حق را به جانب او ندهيم. اگر ديديم كه هم مسلك، همزبان، هم دين يا هموطن ما با ديگري در جدال است، داوري ميان آنان را تحت تاثير مسلك، دين، زبان يا وطن مشترك قرار ندهيم و قضاوت ميان آنان را صرفا محدود به موضوع مورد اختلاف و ارزش هاي داوري مربوط به آن كنيم. البته اين كار تا حدي سخت است ولي جامعه يي توسعه يافته خواهد شد كه اين گونه تعلقات تاثيري در حقوق و داوري نسبت به افراد آن نداشته باشد.
در ادامه این مطلب آمده است: جالب ترين نمونه اين نوع داوري هاي غيرمنصفانه در ادبيات و هنر است و جايي كه بيش از همه خود را نشان مي دهد، جايزه هاي ادبي و هنري است. البته از ابتدا بايد گفت اين موضوع اختصاص به يك طرف ماجرا ندارد. كمابيش در هر دو سوي قضيه هنر و ادبيات در ايران ديده مي شود. چه در جشنواره ها و جايزه هاي دولتي مثل فيلم فجر و جايزه آل احمد و چه در جشنواره هاي غيردولتي كمابيش اين نگاه جانبدارانه وجود دارد. جالب ترين آن در جايزه آل احمد ديده مي شود. در مورد اين جايزه، از ابتدا قيدي زده شد كه بخش قابل توجهي از ادبيات موجود كشور از گردونه آن خارج شوند زيرا جايزه به آثاري كه در جهت ادبيات ملي ديني و اسلامگرا باشد تعلق خواهد گرفت. البته به اين قيد اعتراضي نيست. بسياري از جوايز جهاني نيز ممكن است مقيد به موضوع خاصي باشند، مشروط بر اينكه براي ساير حوزه ها نيز جوايزي وجود داشته باشد كه به نظر مي رسد چنين چيزي در ايران نيست و به جاي جايزه كتاب سال، اين قيد را گذاشتند كه از ابتدا خيال خود را راحت كنند ولي مشكل از آنجا آغاز شد كه ميان نويسنده هاي اسلامگرا نيز خودي و غيرخودي به وجود آمد و دايره مفهومي اسلامگرايي تنگ تر و تنگ تر شد و از آنجا كه روند كلي در جهت تنگ تر شدن اين دايره بود، لذا حرف و حديث درباره داوري ها و ارزشگذاري ها در اين جايزه پاياني نداشت. به طوري كه در شش دوره گذشته به جز يك مورد، هيچگاه اثر برگزيده يي اعلام نشده است. اين در حالي است كه در اين مقطع زماني، بيش از هر زمان ديگري داوري هاي اين جايزه مي توانسته يكدست و يكسويه باشد. شايد گفته شود كه هيچ اثري كه در سطح برگزيده باشد در عالم واقع وجود نداشته است ولي اين استدلال بيش از حد عجيب است.

تونيستي كه ببيني
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر یادداشتی به بهانه زادروز جلال آل احمد منتشر کرده که در آن آورده شده است: در كلام ماندي و كلمه پراكندي، بار امانت به دوش كشيدي، بر اين خاك پاك بذرها افشاندي كه نهالي شد كه غنچه يي شد و گلي... سفر درازي بود از دانه به گل...، ريشه در زمين گستردي و شاخه رو به اسمان پاك دانايي... و سايه بان بودي و سايه گستردي خستگان راه را...، در پي جهاني بي جنگ برآمدي به جد و به جان... شوري در سر داشتي، شوقي در دل و در دل ها جاي گرفتي...، خانه ات مامن همه بود و بانويت پناه همه ... اكنون نيستي كه ببيني خانه ات خالي شد، نوشته هايت پراكنده، كتاب ها و يادداشت هايت در كارتن ها اين سو و آن سو...، تو نيستي كه ببيني از برخي گفته هايت كه گل مي باريد حالاتوسط برخي چوبي شده است و علمي... دشنه يي و دشمني. تو نيستي كه ببيني، دختركان كور مي شوند در بازار موصل، زنان به زنجير كشيده مي شوند و همچون بردگان به فروش مي رسند.

گزارش سه رويداد
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی به مناسبت دوم آذر، روز تولد زنده ياد جلال آل احمد منتشر کرده که در آن بیان شده است: در هشت ماهه اول سال جاري هم شاهد وقوع سه رويداد خوب در حول و حوش آثار جلال آل احمد بوده ايم كه هم براي دوستدارانش مي تواند خوشايند باشد و هم براي علاقه مندان به هنر و ادب فارسي. گزارش مختصر اين سه رويداد در زير آمده است:
نخستين رويداد مبارك امسال، پيداشدن دستنوشته هاي جلال آل احمد است. اين دستنوشته ها بلافاصله پس از فوت آل احمد در سال ١٣٤٨ در سه نسخه تكثير شدند و در اختيار سه نفر وصي او، يعني خانم سيمين دانشور و آقايان پرويز داريوش و شمس آل احمد قرار گرفتند.
دومين رويداد، تعيين تكليف خانه يي است كه در سال ١٣٣٢ توسط مرحوم جلال آل احمد در دزاشيب شميران ساخته شد و زنده ياد سيمين دانشور تا واپسين لحظات حياتش در آنجا زندگي مي كرد. اين خانه كه شاهد رويدادهاي تاريخي مهمي بوده و ارزش غيرمادي آن بسيار بيشتر از ارزش مادي اش است، سرانجام در ارديبهشت ماه سال جاري به شهرداري منطقه يك تهران فروخته شد تا به يك مركز فرهنگي عمومي به نام «خانه- موزه جلال و سيمين» يا «خانه ادبيات ايران» تبديل شود.
سومين رويداد نيز اقدام براي تاسيس نهاد مردمي، «موسسه فرهنگي و هنري دوستداران سيمين و جلال» است. در اين مورد هم اقدامات اداري لازم انجام شده و اميدواريم كه مجوز فعاليت آن هرچه زودتر از سوي وزارت ارشاد صادر شود و شاهد آغاز به كار اين نهاد فرهنگي باشيم.


کتاب در روزنامه جام جم

کلانشهر گریزی جلال
روزنامه جام جم در صفحه ادبیات مطلبی درباره جلال آل احمد منتشر کرده که در آن آمده است: تلاش های فکری و نویسندگی زنده یاد جلال آل احمد که در مقاله ها، قصه ها و سفرنامه هایش منعکس شده، میراث گرانبهایی است که باید جزئی از فرهنگ و تاریخ تمدن جامعه ما در دوران معاصر باشد.
شمس آل احمد در مقدمه «سفر روس» برادرش جلال نوشته است: «جلال چهل و یک ساله است که می رود به مسکو، تب و تاب جوانی را دارد اما تعصبات کورجوانی را نه ... هنوز تشنه جرعه ای است از حق».
در ادامه این مطلب آمده است: جلال احوال مردم هر سامان را این گونه در دیدارهایش بررسی و در برابر واقعیت های اجتماعی آنان، نه سکوت کرده و نه احساساتی شده و همواره از عقل و ایمان خود به عنوان یک ترازوی فرهنگی برای سنجیدن ارزش ها استفاده کرده است. وقتی جلال به دیدن کلیسای شهر می رود، به یاد کلیسای «وانگ» اصفهان می افتد و همان «حال میان صفا و مروه» به او دست می دهد و «تأثری و حسرتی و بغض و قهری و کینه ای و محبتی همه در هم» راستی چرا جلال از شهرهای بزرگ گریزان است؟

چند قدم با جلال
روزنامه جام جم در صفحه ادبیات یادداشتی درباره جلال آل احمد منتشر کرده که در آن می خوانیم: شاید برجسته ترین آثار آل احمد که باعث شده ما امروز هم به آثار او به دیده مثبت نگاه کنیم، آثار غیر داستانی  او باشد؛ مثل کتاب «غربزدگی» و در خدمت و خیانت روشنفکران» در غربزدگی یک مطالعه اجمالی درباره خودباختگی روشنفکران ما و افراد تحصیلکرده مان نسبت به غرب وجود دارد. در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران هم چیزی شبیه همین مضمون دیده می شود؛ یعنی مختصری مرور تاریخی است که نقش روشنفکران در جامعه ما و نقش منفی ای را که بعد بازی کردند نشان می دهد.

سرگذشت یک غریق
روزنامه جام جم در صفحه آخر یادداشتی درباره دکتر رضا قیصریه، استاد ترجمه دانشکده زبان های واحد شمال دانشگاه آزاد منتشر کرده که در آن عنوان شده است: استاد چند روز پیش بر اثر سکته مغزی در بیمارستان بستری شدند. نمی دانم از لیست بلند بالای آثارشان کدام یکی را اسم ببرم که خیلی زود به یاد بیاوریم که او چه کسی است، کافه نادری، سرگذشت یک غریق، تپه های سرسبز آفریقا، تویی که نمی شناسمت و یک عالمه ترجمه از آثار بزرگان ادبیات ایتالیا... نمی دانم از کدام یکی از خصوصیات اخلاقی شان بگویم که بهتر معرفی شان کنم... نمی دانم حسم را از علاقه ای که به استاد نازنین روزهای جوانی دارم چطور بیان کنم که حرفم را زده باشم... فقط می دانم که می خواهم زودتر از تخت بیمارستان بلند شوند.

کتاب در روزنامه مردم سالاری

نويسنده «ضد خاطرات»
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره آندره مالرو نويسنده، منتقد هنري و سياست‌مدار فرانسوي به مناسبت تولدش منتشر کرده که پس از بازگشت به فرانسه چند رمان نوشت و براي رمان وضعيت بشري که در مورد قيام کمونيستي شانگ‌هاي بود جايزه گنکور را دريافت کرد.
آندره مالرو در طول عمر 75 ساله خود به کشورهاي گوناگوني سفر کرد و جالب اينجاست که در اين سفرها، بيش‌از همه شيفته تمدن کهن ايران و شهر زيبا و ديدني اصفهان شد. او در مورد اصفهان مي‌گويد: «چه کسي مي‌تواند ادعا کند زيباترين شهر دنيا را ديده وقتي هنوز اصفهان را نديده باشد؟» رمانهايي که اين نويسنده بزرگ منتشر کرده عبارتند‌ از‌: ‌وسوسه غرب (1926)‌، فاتحان (1928)‌، جاده شاهي (1930)‌، چگونگي زندگي آدمي (1933)‌، روزهاي خشم و اميد بشر (1937). همچنين کتاب 3 جلدي «روانشناسي هنر» و «صداهاي سکوت» در زمينه تاريخ هنر نوشته مالرو است . کتاب «ضدخاطرات» (1967) نيز از جمله کتاب‌هاي مشهور مالرو است که به فارسي هم ترجمه شده است . وي در اين كتاب به بازگو كردن خاطراتي از زندگي پر فراز‌و‌نشيب خود مي‌پردازد‌، البته نه بازمان بندي دقيق نه به طور كامل، بلكه حوادث را بر اساس اهميت و مقامشان بازگو مي‌كند و برداشت شخصي خود را از حوادث گذشته در اختيار قرار مي‌دهد و به همين دليل كتاب فوق را ضد خاطرات مي‌نامند. مالرو خود در مقدمه كتاب مي‌گويد: «من اين كتاب را ضد خاطرات مي‌نامم زيرا پاسخ گويي پرسشي است كه خاطرات مطرح نمي‌كند و به پرسش‌هايي كه خاطرات مطرح مي‌كند پاسخ نمي‌دهد!‌«. در سطرهاي ابتدايي كتاب، مالرو توضيح مي‌دهد: «من تقريبا براي خودم جالب نيستم و رفاقت كه سهم بزرگي در زندگي من داشته با كنجكاوي سازگار نبوده است» يعني آن كه نويسنده نه خواهان بحث و جدل پيرامون پيچيدگي‌ها و ظرافت‌هاي روح آدمي است و نه طالب باز گو كردن خصوصيات شخصي و نوشتن خاطرات كلاسيك.


کتاب در روزنامه شاپرک

سراينده آرش كمانگير
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي سياوش کسرايي منتشر کرده که در آن آورده است: شاهکار او منظومه آرش کمانگير است. وي از شاگردان نيما بود که به او وفادار ماند. ضمن آنکه ساليان دراز در کنار شعر به مسايل سياسي نيز مي‌پرداخت. اين شاعر در شعر خود هم از خود سخن مي گويد هم از اجتماع. در شعر هم او روح اجتماعي و حماسي جلوه گر است هم روح غنايي و تغزلي. کسرائي در اولين مجموعه خود که در 1337 به نام اوا منتشر ساخت نوعي شعر فردي ارائه مي کند که زباني زيبا ولي نه چندان مستقل دارد.
در ميان اشعار وي منظومه آرش کمانگير که در سال 1338 منتشر ساخت از لحاظ اجتماعي و به سبک حماسه سرايي و شعر غزل براي درخت از لحاظ سبک و محتوا درخشش خاصي دارند.
در خون سياوش که در سال 43 منتشر ساخته بود نوعي شعر اجتماعي را نمايان مي سازد و مجموعه بعدي خود را در سبک غنايي به نام سنگ و شبنم در سال 45 منتشر مي سازد دو مجموعه بعدي او به نام هاي با دماوند خاموش و خانگي آميزه ايست از اشعار غنايي و اجتماعي اين شاعر.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط