بخش نخست میزگرد «رأی حلال»-1
رحماندوست: در مجلس نماینده غیرسیاسی بودم/ عزیزی: از لابهلای کتابتان متوجه شدم چرا نمایندهها نمینویسند!
غلامرضا عزیزی، پژوهشگر تاریخ و سندپژوه در میزگرد بررسی و نقد «رأی حلال، یادداشتهای روزانه نماینده تهران از مجلس» گفت: برای نمایندگان مجلس، چهل کتاب خاطره بسیار کم است. بعضی از نمایندگان، اهل قلم نیستند. من از لابهلای کتاب شما متوجه شدم که آنهایی که اهل قلم بوده اند، چرا ننوشتند. خیلی از حرفها گفتنی نیست هنوز. به ندرت افرادی هستند که این جرئت را داشته باشند حرفهایی که بقیه نمیزنند، مطرح کنند یا بنویسند.
من برحسب کتاب از شما سؤال میپرسم. هرجا سؤال را دوست نداشتید میتوانید جواب ندهید، اصلا مشکلی نیست. به عنوان فردی که کاندید نمایندگی مجلس شدید، داشتن یک برادر مشهور فرهنگی، چه معایب و مزایایی دارد؟
مجتبی رحماندوست: سؤال خارج از کتاب است. من در طول زندگی دانشجوییام، به خصوص بعد از اینکه دیپلم ریاضی در تهران گرفتم. همانطور که میدانید بچههای رشتههای ریاضی بیشتر متقاضی رشتههای فنی هستند، من هم به رشته راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران رفتم. دانشکده فنی دانشگاه تهران، سیاسیترین دانشکده ایران است، از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب. همچنین محل تولد سازمان مجاهدین خلق، گروه فرقان و سازمان چریکهای فدایی خلق است. به طوری که بعدا فهمیدم بسیاری از همکلاسیهایم عضو سازمان مجاهدین، فرقان و غیره هستند. محیط دانشکده کاملا سیاسی بود، اطلاعیههای کاملا سیاسی که ممنوعه نظام شاهنشاهی و به شکل یک کتاب بود، به دانشکدهمان میآوردند و ورق ورق میکردند و روی زمین میگذاشتند، بچهها هم نشسته، صفحه صفحه را میخوانند. ما آنجا در واقع خیلی زیاد اطلاعیه سیاسی و کتاب سیاسی رویت میکردیم، یادم هست آن زمان مثلا ما رفتیم تعطیلات نوروزی و برگشتیم، کتابخانه اسلامی دانشکده را برده بودند. کتابهای آقای بازرگان، شریعتی، طالقانی و غیره را. لذا فضای سیاسی من با اخوی متفاوت بود. بحث قیاس نیست.
برادرم مصطفی در رشته ادبیات بود و فضای رشته ادبیات، اینگونه سیاسی نبود. بعد از آن و زمانی که انقلاب پیروز شد، من به رادیو رفتم و بعد به آموزش و پرورش و امور تربیتی و حتی عقیدتی سیاسی ارتش، هرجا کار بود، به آنجا میرفتم. بعد از انقلاب، شغلها انتخابی نبود، هر شخص بار زمین ماندهای را برمیداشت. در حالت طبیعی سر از فضاهای مختلف درآوردیم؛ مثلا من نامهای به آقای باقریان نوشتم، باقریان آن زمان به حکم میرحسین موسوی (نخستوزیر جنگ) رئیس بخش جانبازان بنیاد مستضعفان شد. آقای کروبی نامهای به امام داد که بنیاد جانبازان را از ما جدا کنید، امام نیز امور جانبازان را به نخستوزیر ارجاع داد که شما با امکانات بنیاد مستضعفان اداره کنید، آنها هم ما را معاون فرهنگی اجتماعی بنیاد جانبازان کردند. بعد از آن، ایشان چند سال بعد محمد خاتمی، رئیسجمهور شد، او چند گروه مشاوره چهارنفره منصوب کرده بود، اگر اشتباه نکنم ١١ گروه بود.
مشاورین رسانه، جوانان، بانوان، چه و چه. در نامهای به آقای باقریان نوشتم که شما هم گروه مشاورین ایثارگران را منصوب کنید، چون شکل ظاهری خودمان هم شکل جانبازان بود. باقریان نامه را به آقای خاتمی (رئیس دولت اصلاحات) دادند و او هم پذیرفت، اما همکاران دفترش مخالف این طرح بودند، به خودمان گفتند مشاور امور فرهنگی رئیس جمهور میشوید؟ گفتم دغدغه مشاور فرهنگی رئیسجمهور شدن ندارم اما از آن اگر کار برای ایثارگران و بچههای جنگ، یعنی این چهار قشر شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگان درمیآید، هستم. اما اگر درنمیآید، من نیستم. گفتند درمیآید. جواب دادم پس هستم. لذا ما آنجا بودیم و امضا میکردیم به عنوان مشاور فرهنگی رئیسجمهور. موافقت شفاهی رئیسجمهور را میگرفتیم و امضا میکردیم مشاور امور ایثارگران رئیسجمهور و دوسه امضای دیگر. منظور این است که بعد از انقلاب من وارد فضای سیاسی رئیسجمهور و مشاور رئیسجمهور و بعدها هم ١٣ سال مشاور رئیسجمهور در دولت هفتم، هشتم، نهم و دهم بودم، منتها کارم سیاسی نبود، بلکه اجتماعی بود. امور خانوادههای شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگان، همواره فراتر از همه خطوط سیاسی کشور بوده و هست و باید باشد. مثل قانون اساسی است، مثل رهبری، مثل قرآن، مثل سیاستهای کلان نظام که با سرکار آمدن راست و چپ نباید متزلزل شود و فراز نشیب پیدا کند. به همین علت من در طول تمام این سالها، از حضور در عرصههای سیاسی تند؛ بکش راست و بکش چپ جدا بودم، برای اینکه در مقوله ایثارگران که مسئولیت داشتم، لطمه وارد نشود. مسیر اخوی، مسیری بوده که سر از این راههای سیاسی درنیاورده ولی ما درآوردیم و خیلی هم انتخاب شده نبوده است.
غلامرضا عزیزی: من کتاب را به عنوان یک خواننده بررسی کردم و بخشهایی که خانم ابراهیمپور گفتند و سؤال کردند، دغدغه من نیست، چون به حد گویایی در کتاب آمده، البته بخشهایی هست که بعدا در فضایی دوستانه از شما میپرسم. شما هم شخصیت علمی هستید هم سیاسی، به همین دلیل من به خودِ کتاب نگاه میکنم، یعنی سؤالات محتوایی شخصی نمیپرسم. ما حداقل چهار مدل کتاب از نمایندگان مجلس داریم. یکی که در حوزه کار تخصصیشان است؛ مثل شما که در آموزش زبان عربی کتاب تألیف کردید. برخی دیگر نیز در رشتههای تخصصیشان کتاب دارند. جالب اینجاست که یک سفرنامه از نماینده مجلس دوره مشروطه دیدم، «خاطرات میرزااحمدخان انبارلویی»؛ پس سفرنامه هم وجود دارد. البته گذشته از خاطرات نمایندگان، یکسری کتابهایی داریم که کارنامه نمایندگان را بررسی، یا نمایندگان را معرفی کرده است که نمیتوان آنها را جزو آثار نمایندگان آورد؛ مثلا «رجال پارلمانی ایران» تالیف منوچهر نظری که نمایندگان پارلمانی ایران را معرفی کرده است. این کتابها را کنار بگذاریم. من درباره کتابهایی سخن میگویم که خود نمایندگان تالیف کردهاند. حدود ۴٠ کتاب خاطره از نمایندگان مجلس دیدم که در چند گروه میتوان آنها را جای داد.
گروه اول خاطراتی است که ذیل آن به دوران نمایندگی اشاره شده و در هر سه دوره قاجار و پهلوی و جمهوری اسلامی نمونههایی از آن را میتوان دید برای نمونه: خاطرات «امانالله اردلان، نماینده مجلس شورای ملی از جنگ جهانی اول»، «خاطرات مجلس و دموکراسی چیست (صادق رضازاده شفق)»، «خاطرات و مبارزات محمد دیهیم: روزنامهنگار و نماینده پنج دوره مجلس شورای ملی»، «خاطرات دکتر یوسف صمدزاده نماینده رشت در مجلس شورای ملی»، «خاطرات سیدابوالحسن رضوی نماینده دورههای 10 تا 16 مجلس شورای ملی»، «خاطرات امیرتیمورکلالی»، «برگهایی از خاطرات (از تولد تا 74 سالگی) حاوی خاطرات احمد حبیبیان نماینده همدان در مجلس»، «عبور از شب (خاطرات مرتضی محمودی، نماینده مردم گیلان غرب، سرپلذهاب و قصرشیرین در اولین دوره مجلس شورای اسلامی»، «نکتهها و خاطرات در دورههای نمایندگی مجلس و مسئولیتهای اجرایی (خاطرات آقای خداکرم جلالی، نماینده دوره دوم، سوم و چهارم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه فیروزآباد، قیر و کارزین و فراشبند)».
گروه دوم در شمار گزارش عملکرد هستند. برای مثال؛ «از مجلسی تا مجلس: سیری بر عملکرد سیدمحمدمهدی پورفاطمی نماینده چهار دوره مردم شریف دشتی و تنگستان در مجلس شورای اسلامی»، «آنچه از دستم برآمد (خاطرات و شرح فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سید منصور کشفی (نماینده مردم لارستان در دوره 6 مجلس شورای اسلامی)»؛ «برگهایی از کل اقدامات دوره نمایندگی دوره پنجم (شرح اقدامات و فعالیتهای بهاءالدین ادب نماینده مردم سنندج، دیوان دره و کامیاران در پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی شامل متن مکاتبات با رئیسجمهور، وزرا و دیگر مسئولان، مذاکرات علنی و مصاحبه با نشریات مختلف و خلاصهای از مبالغ تخصیص یافته به پروژههای عمرانی)»، «خانه ملت: مجلس شورای اسلامی: عملکرد دو ساله اول مهندس حمید کریمی نماینده ایلام، ایوان و شیروان»، «خلاصهای از نطقها و مصاحبهها و پیگیریهای علی نعمت زاده نماینده مردم سقز و بانه در مجلس شورای اسلامی» و «دو سال تلاش: گزارش دو سال فعالیت محمدعلی حیاتی: نماینده مردم شریف لامرد و مهر در مجلس شورای اسلامی (دوره هفتم)».
دسته سوم در قالب گزارش تفکیکی تنظیم شدهاند. برای مثال «پیام حضور: مجموعه مذاکرات و سخنرانیهای علی کامیار در دورههای 2 و 3 و 4 مجلس شورای اسلامی»، «حدیث گروس 1: تفکیک موضوعی مشروح سخنان، دفاعیات و سوالات محمدعلی مقنیان، نماینده دوره چهارم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه بیجار»، «عیار اصطلاحطلبی در خانه ملت (مصطفی کواکبیان شامل 1- ملاقاتهای مردمی 2- نطقها 3- نظارت - دیدارها و ملاقاتها)»، «فریاد و سکوت ملت (مقالات، یادداشتها، نامهها و نطقهای بهاءالدین ادب، نماینده کردستان در ششمین دوره مجلس شورای اسلامی)» و نیز «زبان گویای گیلان: (جلد 1)»، «نطقهای پیش از دستور- (جلد 2)»، «سخنان در خصوص طرحها، لوایح و پیشنهادها- (جلد 3)»، «تذکرات به مسئولان اجرایی- (جلد 4)»، «طرح سئوالهای آقای ایرج ندیمی، نماینده مردم سیاهکل و لاهیجان (استان گیلان) در مجلس شورای اسلامی» و «نطقها و نامههای علی مطهری در مجلس هشتم و نهم». گروه سوم در قالب روزنامه خاطرات (یادداشتهای روزانه / خاطراتِ روزنوشتِ) هستند. برای مثال؛ «بحران دمکراسی در مجلس اول: خاطرات و نامههای خصوصی میرزا فضلعلی آقاتبریزی (گزارش روزانه فعالیت انتخاباتی مجلس اول از 12 شعبان تا 9 رمضان 1324ق و متن خاطرات و نامههای خصوصی وی»، کتاب چندین جلدی «وکالت ایرانی» کتاب آقای سبحانی نماینده دامغان برشی در دوره پنجم، ششم و هفتم و نهایتا کتاب جناب رحماندوست. البته آقای رحماندوست یک دوره نماینده مجلس بودند و ایشان سه دوره اگر اشتباه نکنم.
من در کتاب نخواندم وقتی میخواستید کاندید شوید، به سمت اهالی فرهنگ بروید با آنها صحبت کنید و برنامههایتان را برای آنها تشریح دهید؟
مجتبی رحماندوست: چرا رفتم و بچههای فرهنگ همکاری خوبی کردند، مثل شهرام شفیعی که اطلاعیههای ما را اینور و آنور میبرد. محمدرضا زائری و دیگران هم نقش داشتند. مثلا آقای زائری میگفت سینفر تهران را با ضرب و زور بیست و نه تکلیف شهری رأی میدهم و تو را دلی. البته که اینها تعریفهای شخصی است، ولی منظورم این است که به سمت اهل قلم هم رفتم اما حتما خبر دارید، در تهران کسی بخواهد انتخاب شود، تمام دل کل اهل فرهنگ تهران را هم به دست بیاورد، انتخاب نمیشود.
منظور از اهالی فرهنگ و هنر، شخصیتهایی است که در کتاب از آنها نام میبرید و با آنها معاشرت دارید اما هنگام کاندید شدن شما غایب هستند! در واقع با این سؤال میخواهم تفاوت شما را به عنوان کسی که در حوزه فرهنگ بوده با بقیه مشخص شود. از سوی دیگر شما در کمیسیون اجتماعی هستید و در کمیسیون فرهنگی هم رفتوآمد دارید، اما بیشتر دغدغهها و فعالیتهایتان متمرکز در حوزه فرهنگ است، فیلم دیدنتان، شخصیتهایی که میبینید، برنامههایی که شرکت میکنید حتی خارج از وقت کاری و اداری. این رفتوآمد میان کمیسیون فرهنگی و اجتماعی، تا چه اندازه متناسب بود؟ اگر در کمیسیون فرهنگی میماندید و برخی کارها را در کمیسیون اجتماعی دنبال میکردید، بهتر نبود؟
مجتبی رحماندوست: خیر، مقوله ایثارگران جزو زیرگروههای کمیسیون اجتماعی است و اگر به کمیسیون فرهنگی میرفتم نمیتوانستم در عرصه امور ایثارگران باشم. آنجا من رئیس کارگروه تخصصی ایثارگران بودم، جلسه میگذاشتم و به دستور کار کمیسیون و صحن علنی میآوردم، اما نمیتوانستم از دغدغههای فرهنگی فارغ بشوم. کمیسیون فرهنگی هم دیوار بهدیوار کمیسیون اجتماعی بود. به دوستان آنجا میگفتم اگر بحثهای اینچنینی پیش آمد، ما در آن موقع در کمیسیون اجتماعی خیلی کار نداشتیم برای همین سپرده بودم من را صدا بزنند و میرفتم آنجا. اما اصالتاً عضو کمیسیون اجتماعی بودم برای پیگیری مطالبات ایثارگران، ساختار نامه و خدماتدهی به آنها، خانوادههایشان و مشخصا قشر چهارم که رزمندگان باشند. چون بنیاد شهید و امور ایثارگران، خود متکفل امور شهدا، آزادگان و جانبازان میدانست و متکفل امور رزمندگان نه! من هم میدیدم افرادی هستند که ششماه، یک سال، دو سال به خصوص داوطلبانه و بسیجی به جبهه رفتهاند، اسمشان هم رزمنده است اما هرکجا بروند و مشکل داشته باشند، جواب میدهند به ما ربطی ندارد! بنابراین وارد این مقوله جایگاه رزمندگان را ایجاد و درست کردن و پاسخگو کردن نظام به خصوص در برابر رزمندگان شدم.
غلامرضا عزیزی: ما یک ژانری تحت عنوان خاطرات نمایندگان مجلس داریم که متأسفانه با توجه به تعداد نمایندگان، تعداد این نوع کتابها بسیار کم است، یعنی چهل کتاب خاطره (البته شاید بیشتر هم باشد و من نیافتم، عرض کردم در ارزیابی سهچهار روزه این تعداد را پیدا کردم) برای نمایندگان مجلس، بسیار کم است. از طرفی بعضی از نمایندگان، اهل قلم نیستند، مخصوصا دورههای قبل از انقلاب. آنهایی هم که اهل قلم بودهاند، من از لابهلای کتاب آقای رحماندوست متوجه شدم، چرا ننوشتند: خیلی از حرفها گفتنی نیست هنوز. بحثهایی که در راهروهای مجلس گفته میشود، به ندرت افرادی هستند که این جرئت و صراحت را داشته باشند که حرفهایی که بقیه نمیزنند را مطرح کنند یا بنویسند.
من کتاب را با دو دید نگاه کردم؛ وقتی به عنوان خواننده به کتاب نگاه میکنیم، شما بعضی جاها از روزشمار و روزانه نوشتن خارج میشوید، مثلا نطق جلسه اضطراریتان را هم آوردید یا به مناسبت پدیده تخلفات موتورسواران (که در کتاب با آن مشکل دارید)، دو مطلبی که در روزنامه و خبرگزاری هم کار شده، در کتاب جای دادید. البته رخدادهای خارج از مجلس را هم آوردید. پس الزاما تنها یادداشتهای روزانه مجلس نیست. در مقدمه هم آمده است: «این کتاب تصویر جامعی از مجلس نیست، به ازای هر کمیسیون، هر فراکسیون و حتی شخصیت تک تک نمایندهها، فضای مجلس با آنچه من در این نوشته ترسیم کردهام متفاوت بود. حتی هر گوشه و ضلعی از صحن مجلس، حکم خاص خودش را داشت که با ضلع دیگر فرق میکرد، دستِ بالای صحن در قسمت هیئت رئیسه هم، عالم دیگری حاکم بود. من ضمن ادای احترام به اکثریت نمایندگان فرهیخته، کارشناس، دلسوز و وظیفهشناس که در مجلس نهم بودند و در طول این 4 سال مطالب بسیاری از آنها آموختم و شاهد بودم که در انجام وظیفه نمایندگی خود، سعی بلیغ و اهتمام فراوانی داشتند، مواردی را هم از نابسامانیهای حضور نمایندگان در مجلس نهم برمیشمارم.» علاوه بر آن برخی مصاحبههای منعکس شده در خبرگزاریها (دو نمونه موتورسواران ص124 تا 127)، رویدادهای پیش آمده طی مسافرت به سوریه و مطالب مطرحشده و سخنرانی سردار همدانی و دیدار با مقامات سوریه (334 تا 345) و سفر به لبنان و دیدار با مقامات لبنانی (ص345 تا 357) یا مطالب مطرح شده در کمیته فرهنگی قرارگاه جنگ نرم (430 تا 431) یا در رادیو (591 و 592) و متن نطق (618) و حتی رخدادهای خارج از صحن مجلس و در محیط خانواده در این کتاب آمده است. در واقع همان طور که در مقدمه هم به آن اشاره کردهاید زندگینامه خودتان است که چون به صورت روزانه یادداشت شده، به شکل روزنامه خاطرات مجلس نیز درآمده است.
اما در مقام بررسی کتاب اجازه بدهید از عنوان شروع کنم. در ابتدا عنوان کتاب برایم جالب بود، عنوانی که قبلاً مسئلهساز شده بود. آقای حسن روحانی هنگام سخنرانی در جمع مردم خوزستان (26/ 2/ 96) و خطاب به مخالفین خود گفته بود: «اما چرا سیاهنمایی میکنید؟ چرا مردم ایران را دستهبندی میکنید؟ به خاطر رای؟! رای حرام میخواهید بگیرید؟!» کمی بعد آیتالله موحدی کرمانی، دبیر جامعه روحانیت مبارز تهران در سخنرانی (4 خرداد 96) در گردهمایی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی اعلام کرده بود که: «آقای رئیسی 16 میلیون رأی حلال داشت». کمی این دو اصطلاح در آن زمان سروصدا به پا کرد. در کتاب مطالعه کردم که شما در سال ٩١ عنوان «رأی حلال» را به کار بردید و تبعاتی نیز داشت. اگر شخصی کتاب را ببیند، ذهنش به صحبت آن دو بزرگوار و مباحث سیاسی آن زمان کشیده میشود. اولین نکته که از روی جلد به ذهنم رسید این بود؛ که چرا این عنوان؟ بعد دیدم پشت جلد دلیل عنوان را ذکر کردید. کتاب را که خواندم، باز تعجب کردم که چرا شما در پشت جلد به مطلبی که در سال 1394 اتفاق افتاده ارجاع دادهاید؟ درصورتی که شما سال ٩١ هم این عنوان را به کار بردهاید. ذیل یادداشتهای روز ١۵ بهمن سال ٩١ شما خود به رای حلال و حرام اشاره کردید که اگر از لحاظ تقدمی هم بخواهیم نگاه کنیم، این عنوان براساس پشت جلد سال ٩۴ نبوده، البته که گل کار اینجا بود. من در ابتدا ذهنم به آن سخن آیتالله موحدی کرمانی در سال 1396 رفت. به آن که نظر نداشتید؟
مجتبی رحماندوست: خیر. این دو را الان شما کنار هم گذاشتید متوجه شدم. خیلی ریز و جزئی نشده بودم و این موضوع را نمیدانستم.
غلامرضا عزیزی: حالا در ادامه عرایضم با دیده نقد به کتاب نگاه میکنم؛ در مطالعه کتاب متوجه شدم یادداشتها فصلبندی نشده است، فهرستِ تیترها در کتاب هست، اما فهرست مطالب منسجمی ندارد؛ مثلا بخشبندی به زمان بر اساس سال. تیتربندی مناسبی ندارد. بخشبندی براساس زمانبندی شماست، اما تیتربندی موضوعی است. نوشتن تیترها از اسلوب خاصی تبعیت نمیکند؛ مثلاً: سهشنبه مورخ 23/3/91 (ص48) دو بار آمده است. گاه اول تیتر آمده و زیر آن تاریخ. بعض اوقات اول تاریخ آمده و بعد از چند سطر تیتر و سپس ادامه مطلب و گاه نخست تیتر آمده و زیر آن تاریخ و پس از ارائه مطلبی، دوباره تیتر دیگری آمده است (ص53). گاه ذیل یک تاریخ چند تیتر آمده؛ مثلا ذیل وقایع جمعه 15/2/91 (ص35 تا 40). در موارد زیادی هم به ذکر تاریخ اکتفا شده است. برخی وقایع ذیل دو روز ارائه شدهاند مثل وقایع ذیل 14 و 13/12/90» (ص30) که قاعدتاً باید 13 و 14/12/90 نوشته میشد. نبود تیتر برای همه روزها از آن جهت مشکلساز است که کتاب نمایه ندارد. در این صورت تیترها میتوانست کمک کند.
مطلب دیگری که در کتاب شما دیدم، مربوط به امور ویرایشی است چون قبلا کمی ویراستاری کردم، اول نکات ویرایشی به چشمم میآید و متأسفانه لذت مطالعه را کم میکند. البته کتاب شما کم اشتباه است و این مزیت جالبی است؛ ولی مواردی در آن دیده میشود از جمله غلط املایی: مثل پیاد (پیاده؛ ص102) / پلاکارت (ص60 بهجایِ: پلاکارد placard)، (ص85)، سرلشگر (ص612)، [در ص867 به صورت درست لشکر آمده است]، آیت الهی (ص22)، دایمی (ص89) ، بهتوان (بهجایِ: بتوان، ص16) جاهایی از متن، به نظر میرسد هنگام انتقال یادداشت به متن، کلماتی به صورت اشتباهی حذف شده یا حذف نشده «و جا مانده» است؛ مثلاً در ص70: «از ساعت 11 تا 13 اعلام جلسه غیرعلنی به دلیل گرانیهای لجام گسیخته برگزار شد.» یا: ص70 ذیل چهارشنبه مورخ 29/6/91: «بعداز ظهر روز مجمع نمایندگان استان تهران در مجلس میزبان شهردار تهران است» [که ظاهرا در اصل اینچنین بوده است: «بعداز ظهر روز چهارشنبه مورخ 29/6/91، مجمع نمایندگان استان تهران در مجلس میزبان شهردار تهران است». یکی دیگر از موارد دیده شده در کتاب چندگونهنویسی است. برای مثال: حجتالاسلام (ص65) حجهالاسلام (ص320)؛ پارا المپیک/ پاراالمپیک / پارالمپیک (ص85)؛ تلفن همراه و موبایل (ص15 در یک خط)؛ تومن و تومان (ص70: در خصوص جلسه غیر علنی به دلیل گرانیهای لجام گسیخته آمده است: [در] دو سه روز اخیر دلار [به] 2700 تومن و سکه به یک میلیون تومان رسید).
نظر شما