بایدها و نبایدهای جهانی شدن ادبیات ایران-6
عامل اصلی جهانی شدن یک رمان ایده نهفته در آن است/ باید در صحنه فرهنگی فعال بود و سرمایهگذاری کرد
ابوالحسن حاتمی، مترجم سرشناس زبان ایتالیایی، حضور فعال در صحنههای فرهنگی، برنامهریزی و سرمایهگذاری را از لازمههای جهانی شدن عنوان کرد و گفت: در اینجا میشود از نمونه سینمای ایران مثال آورد که سالهاست در سطح جهان میداندار است و به یک جنبش وسیع در داخل و خارج از کشور تبدیل شده است. البته حرکت کتاب خیلی کندتر است ولی بههرحال باید برای آن برنامهریزی و سرمایهگذاری کرد.
وی باور دارد که بخشی از نویسندگی و مهارت در آن نیاز به مطالعه، شناخت مکاتب مختلف، ژانرهای گوناگون و نوشتن و نوشتن دارد، ولی اینها همه ابزارند که لازمند ولی کافی نیستند. نویسنده باید قبل از هرچیز مجهز به ایده باشد و از جامعهای که در آن است برای نوشتهاش الهام گیرد. برای جهانی شدن آثار نویسندگان ایرانی باید در صحنه فرهنگی فعال بود و سرمایهگذاری کرد.
حاتمی تأکید دارد که قبل از هرچیز باید به این موضوع اشاره کنم که تنها کار مترجمی را انجام میدهد و آن را هم به طور تفننی آغاز کرده و در کنار فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی در دو دهه اخیر جلو برده است تا حدی که امروز تقریباً تمام وقت وی را به خود اختصاص داده است. البته دو عامل دیگر هم در کشاندنش به این زمینه تأثیر داشتهاند؛ یکی وجود همسرش که در کتابخانههای شهرداری رم به کتابداری مشغول بوده و دیگری محیط فرهنگی که در آن زیستهاست.
در ادامه این گفتوگو میخوانید:
نسخه «جهانی نوشتن» را تا چه اندازه قبول دارید؟
در اختیار نویسنده نیست که تصمیم بگیرد کتابی برای جهانی شدن بنویسد و در پایان کار، این آرزویش به واقعیت بپیوندد. تاکنون نشنیدهام نویسندهای که کتابش در سطح جهان به زبانهای مختلف ترجمه و پخش شده بگوید با این ایده دست به قلم برده است، اگرچه هر نویسندهای آرزویش این است که ابتدا در کشور خود و بعد در سطح جهان شناخته شود. اتفاقاً چند روز قبل در معرفی کتابی به پای صحبت نویسنده جوانی نشسته بودم که از استقبال از آن کتاب شده بود تعجب میکرد. این کتاب برای اولینبار 10 سال پیش منتشر شده و تعداد تجدید چاپ آن تا حدی زیاد بوده که به گفته وی بعد از پانزدهمین تجدید چاپ دیگر روند چاپهای بعدی را دنبال نکرده است. این کتاب به دهها زبان ترجمه شده، زبانهایی که برایش غیرقابل انتظار بود؛ به عنوان مثال به زبان اسپانیایی نه ولی به زبان کاتالانی که جزو زبانهای اقلیتی در این کشور است. اقبال یک کتاب به عوامل مختلفی بستگی دارد و از قبل قابل پیشبینی و برنامهریزی نیست. برای من عامل اصلی جهانی شدن یک رمان ایده نهفته در آن است و اینکه نویسنده تا چه حد توانسته آن را به خواننده منتقل کند.
آیا الگوبرداری از ویژگی آثار جهانی، میتواند به جهانی شدن آثار نویسندگان ایرانی کمکی کند؟
یک بخش از نویسندگی و مهارت در آن نیاز به مطالعه، شناخت مکاتب مختلف، ژانرهای گوناگون و نوشتن و نوشتن دارد، ولی اینها همه ابزارند که لازمند ولی کافی نیستند. نویسنده باید قبل از هرچیز مجهز به ایده باشد و از جامعهای که در آن است برای نوشتهاش الهام گیرد. برای جهانی شدن آثار نویسندگان ایرانی باید در صحنه فرهنگی فعال بود و سرمایهگذاری کرد. در اینجا میشود از نمونه سینمای ایران مثال آورد که در سطح جهان میداندار است و به یک جنبش وسیع در داخل و خارج از کشور تبدیل شده است. البته حرکت کتاب خیلی کندتر است ولی بههرحال باید برای آن برنامهریزی و سرمایهگذاری کرد. من براساس تجربه خودم در ایتالیا میتوانم صحبت کنم؛ خوشبختانه اینجا دو ناشر «سیوسه پل» و «بریوسکی» در زمینه ترجمه و چاپ ادبیات فارسی فعالیت میکنند. اولی که نشر کوچکی است تنها به اشاعه ادبیات فارسی اختصاص دارد و توسط روانشاد فلیچتا فرارو که رایزن سابق سفارت ایتالیا بوده و همچنین استاد زبان فارسی، بیانکاماریا فیلیپینی تأسیس شده و دهها رمان از نویسندگان جوان را منتشر کرده و اخیرا بخشی را هم به نویسندگان نسلهای قبل مانند غلامحسین ساعدی اختصاص داده است. ناشر دوم هم در بخش ادبیات جهانیاش آثاری چون «سووشون» سیمین دانشور، «داییجان ناپلئون» ایرج پزشکزاد، و «بامداد خمار» فتانه حاجسیدجوادی به چاپ رسانده است. ناشران دیگری نیز یا آثار نویسندگان ایرانی را که به زبان ایتالیایی مینویسند و یا به زبانهای دیگری مینویسند را ترجمه و چاپ میکنند.
برخلاف این ایده، برخی معتقدند تنها با اتکا به بنمایهها و زیرساختهای فرهنگی ایرانی است که میتوان نظر مخاطب جهانی را جلب کرد. نظر شما در اینباره چیست؟
این درست است و غیر از آن امکانپذیر نیست. اصولا هر نویسنده مانند هر هنرمند دیگری برای خلق آثارش از فرهنگی که آمده بنمایه میسازد. در آثار همه نویسندگان چه آنهایی که در کشور خود دست به قلم میبرند و چه آنهایی که حتی مهاجرند نوشتهای نخواندهام که خارج از فرهنگی که به آن تعلق دارند نوشته شده باشد. این حتی در بسیاری از موارد در مورد نویسندگان نسل دوم مهاجرین نیز صدق میکند. اصولاً برای نوشتن یک رمان نویسنده شخصیتهایش را از دنیای اطراف خود انتخاب میکند. اخیراً با ویراستاری کلاودیا میکوچی زرمندیلی، مجموعه 80 سال داستانهای کوتاه ایرانی را با 20داستان از سه نسل نویسنده ایرانی به چاپ رساندم. تمام آن داستانها بنمایه فرهنگ ایرانی را دارند و اتفاقاً ادبیات جز این نیست.
یکی از ویژگیهای مشترک نزد نویسندگان بزرگ جهان، تجربههای زیستی متنوع است؛ حال آنکه بسیاری از نویسندگان داخلی، حتی به دورترین مناطق کشورمان نیز سفر نکردهاند. آیا میشود با یکجانشینی و زندگی آپارتمانی، به جهانی شدن نویسنده و اثرش امیدوار بود؟
نویسندگی یک هنر است و میتوان فنون آن را آموخت، ولی برای خلق آثار ماندگار احتیاج به ایده است و آن را کسی نمیتواند به دیگری بیاموزد. کسی در یک محیط کوچک ده، شهر، استان میتواند آن قدر به روابط بین انسانها دقیق و موشکافانه نگاه کند و آنها را بر روی کاغذ بیاورد که یک جهانگرد حتی به مخیلهاش هم خطور نکند. این به معنای نفی اهمیت بیرون رفتن از محیط خود و تماس با دنیای خارج نیست، بلکه آیا این تماس با محیط خارج با چه دیدی و از طرف چه کسی انجام میشود؟ این روزها رمان یک نویسنده ایتالیایی را میخواندم که بسیار جالب بود. تمام کتاب بر اساس محاوره بین دو نفر (افراد مختلف) تنظیم شده است. در هر فصل دو نفری که با هم در حال گفتگو هستند، در واقع خود را به خواننده معرفی میکنند. یکی از آن دو به فصل بعد برده میشود و این گردش ادامه دارد تا دایره بسته میشود. این ایده و خلاقیت را کسی نمیتواند به دیگری بیاموزد. نویسنده حتماً با دید دیگری به اطراف و انسانهایی که او را احاطه کردهاند نگاه میکند که میتواند حتی یک رمان دویست صفحهای از آن بسازد.
با توجه به قرابت یافتن گرایشهای مبانی علوم مختلف بالاخص علوم انسانی (از جامعهشناسی و روانشناسی گرفته تا علوم سیاسی ) به زندگی مدرن، ورود به ساحتهای تازه در بستر داستان، چقدر لازمه جهانی شدن نویسندگان است؟
با پیشرفت ابزار و وسایل ارتباط عمومی، گردش علوم و دانش نیز سریعتر صورت میگیرند و در سطح وسیعتری مخاطب پیدا میکنند؛ دلی این از یک طرف به معنای رشد همگون و متعادل در همهجا نیست و همه به یک اندازه از آن بهره نمیبرند. کشورهای ثروتمندتر و کمتر عقیدتی امکان اختصاص سرمایههای بیشتر برای تبلیغ، تولید و نشر محصولات ادبی خود در کشورهای دیگر را دارند و بنابراین بازار بیشتری را به خود اختصاص داده و فضای کمتری را برای رقبای دیگر میگذارند. از سوی دیگر جابهجایی میلیونی مهاجران، گسترش گردشگری در سطح جهان با خود نیاز شناخت فرهنگهای ملل دیگر را به همراه میآورد و به اشاعه ادبیات کشورهایی که تاکنون سهم کمتری در این زمینه داشتهاند کمک خواهد کرد. وظیفه بخش خصوصی و هم بخش دولتی است که در این زمینه برنامهریزی و سرمایه گذاری کند تا از قافله عقب نمانند.
با توجه به زندگی در کشور مبدأ ترجمههایتان، به نظر شما ترجمه معکوس چه بایدها و ضرورتهایی را برای مترجمان طلب میکند؟
براساس تجربه من دانستن زبان برای ترجمه کتاب کافی نیست، بلکه به شناخت دو جامعه مبدأ و مقصد نیز نیاز دارد. در کنار مترجم -لااقل برای شخص من- حضور یک ویراستار به زبان مقصد مهم بوده، تا بتوان کتاب را روانتر و خواناتر به خوانندگان عرضه کرد. طبیعتاً تجربه در کار هم بسیار مهم است و به مرور زمان مهارت کسب میشود ولی همچنان من بر نقش ویراستار پافشاری میکنم. من ترجمههای خودم را قبل و بعد از ویراستاری مقایسه میکنم و میبینم که از نظر کیفی بسیار متفاوتند و به درک مطلب، خوانش روانتر و لذت بردن از مطالعه کمک شدهاست. نکته دیگری که در کار ترجمه بسیار مهم است درک منظور نویسنده در برخی جملات و روابط است. اگر مترجم امکان تماس با نویسنده را داشته باشد این کار به نحو احسن انجام میشود، چون نویسنده میتواند مقصود خود را از آن جمله یا مقوله بیان کند. این امر با آثار نویسندگانی که یا در قید حیات نیستند و یا امکان دسترسی به آنها نیست دردسر سازند و احتیاج به تحقیق و تفحص بیشتری دارد. خوشبختانه مترجمان برای برگردان کتابهای فارسی به زبانهای دیگر نیاز به رعایت خط قرمزهایی را ندارند و بیدغدغه خیال به کار خود میپردازند.
نظر شما