محمدرضا گودرزي بر اين باور است كه كليد اصلي داستانهاي مجموعه «اژدهاكشان»، محو شدن مرز ميان زندگي، مرگ، انسان، حيوان و طبيعت است.
وي يادآور شد: باورها و گويشهاي شخصيتهاي اين مجموعه خاص هستند و در كنار هم، يك فضاي فرهنگي خاص ميسازند. از نظر ژانري، داستانها در وهله نخست شگفت هستند و البته داستانهاي غيرشگفت هم در ميان آنها به چشم ميخورد.
گودرزي درباره معيارهاي "داستانهاي شگفت" گفت : اين معيارها ساختاري هستند، به اين معني كه رخدادهاي پيش آمده در داستان با تجربه زيستي شما همخوان نباشد. وقتي ميگوييم شخصيت سوسك شد، در واقع داستان شگفت آفريدهايم. يعني چيزي كه اتفاق افتاده، نامعمول، نامانوس و تجربهناپذير است.
وي با بيان اين كه "تفاوت دو مفهوم "شگفت" و "غريب" در اين است كه در مفاهيم "غريب"، استدلال صورت ميگيرد. مثلا "فرانكشتاين" غريب است. داستان تكه تكه جلو ميرود و اين ماجرا كه چگونه مرده زنده مي شود، در آن به شكل علمي توجيه شده است. داستانهاي رئاليسم جادويي زير مجموعه داستان هاي "شگفت" قرار ميگيرند.
نويسنده مجموعه داستان «به زانو در نيا» ادامه داد: به نظر من وقتي ما ژانر را مشخص كنيم، نياز به قياس با نوعهاي ديگر نداريم، يعني معياري كه براي مكان و شخصيت در داستان مدرن همينگوي هست، به اين مربوط نمي شود. داستانهاي همينگوي، گفتار محور هستند، نه نوشتار محور. سنت قصه گويي كهن هم بر محور گفتار محوري است.
گودرزي با بيان اين مطلب كه عليخاني براي خلق داستان هاي اين مجموعه به منطقه خاصي رفته و باورها و افسانهها را جمع آوري و درقالب داستان باز توليد كرده است، افزود:در برخي داستان ها اين قالب به خوبي نشسته و در برخي هم ننشسته است . به نظر من ضعيف ترين داستان مجموعه، خود داستان ِ "اژدهاكُشان"است كه داستان نشده است.
وي ادامه داد : در داستان "اژدها كشان"،اسطوره اي به خدمت داستان درنيامده است. اينجا تنها يك نقل داريم كه البته در نوع خود نيز زيبا است. با اين حال به نظر من اين مجموعه، داستانهاي بسيار قوي تري از اين داستان دارد.
اين منتقد با اشاره به برخي از عناصر از جمله "امامزاده اسماعيل"كه در داستان هاي عليخاني، تكرار مي شوند ،افزود: اين مجموعه داستان را در عين حال ميتوان به شكل خط پيوسته و داستانهاي به هم پيوسته نيز دنبال كرد. درخت تادانه، درخت زالزالك، درخت توت، بز و سگ، از عناصر تكرار شونده اين داستان ها هستند و در مجموع، روستاي "ميلك" را ميسازند.
وي افزود: وقتي داستان ها گفتار محور هستند و ازقصه ها و حكايت ها ريشه گرفته اند، در واقع بن مايه اسطوره اي پيدا ميكنند. اين داستانها از يك بُعد، مدرن هستند و از يك بُعد نبايد باشند.
گودرزي با بيان اين كه "گاهي در برخي داستانها شاهد شكست زماني هستيم"، يادآور شد: اما زمان از بُعد ديگر در اين داستان ها اسطوره اي است. در داستاني، شخصيتي را ميبينيم كه مرده و در داستان ديگر حضور دارد. يعني زمان ابدي – ازلي است و آدمها تكرار مي شوند.
وي با اشاره به اين كه در مجموعه داستان «اژدهاكشان»، شخصيتها "تفرد" ندارند،گفت: در حكايت ها و افسانه ها و نقل هاي شفاهي، نقش مايه هاي اجتماعي تعيين كننده هويت هستند .يعني فرقي نمي كند كه "مش دوستي" را "مش عصمت" بگويند، چون اينها يك نقش اجتماعي دارند كه بايد باوري را انتقال دهند. اين ويژگي داستانهاي اسطورهاي و حكايتهاست. به همين دليل اين داستانها، شخصيت پرداز نيستند و نبايد هم دنبال چنين چيزي در چنين داستان هايي بود.
گودرزي ادامه داد :شخصيت هايي كه در اين مجموعه خلق شدهاند،كلي و عام هستند. كليد اصلي داستان هاي مجموعه «اژدهاكشان» ،محو شدن مرز ميان زندگي، مرگ، انسان، حيوان و طبيعت است. اين موضوع از ويژگيهاي داستانهاي اسطورهاي است.
وي افزود: راوي داستانها به همان دليل اسطورهاي، امروزي شده است . اغلب راوي هاي اين مجموعه داناي كل هستند. يعني حضور يك رواي همه چيز دان هميشه در داستان هاي اين مجموعه احساس مي شود .
اين منتقد در پايان گفت:داستان هاي مجموعه «اژدهاكشان»، ارزش مطالعات فرهنگي دارند و ما از آنها دلالت مي گيريم و با بررسي اينها به چيزهاي ديگر ميرسيم؛ مثلا اين داستانها در نزديكي قزوين اتفاق ميافتند و قزوين قطب صنعتي كشور است و در عين نزديكي، آدمها در آن تا اين حد از يكديگر دور هستند.
نظر شما