کتاب در روزنامه ایران
لحظههایش گرافیک بود
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشـــتی به مناسبت یادبود سالمرگ مرتضی ممیز منتشر کرده که در آن میخوانیم: ممیز گرافیک نوین ایران را تنوع بخشید و سلیقه گرافیک را تغییر مثبت داد. مرحوم ممیز چون فرزندی نداشت، تمام زندگیاش را با علاقه، بر مبنای گرافیک گذاشت. او گرافیک را همانند کودکی میدید که باید رشدش داد، برای همین لحظه هایش گرافیک بود. ممیز در بین مردم همانند سینماییها شناخته شده است، زیرا او روابط عمومی بسیار قوی داشت و با اصحاب رسانه دوست بود و در رفت و آمد، و طبیعی هم بود که این دوستیها در معرفی او نیز تأثیرگذار باشد. از دلایل محبوبیت مرحوم ممیز این بود که مصاحبه کردن را بسیار دوست داشت. او حتی به ماندگاری اسمش بعد از زندگی نیز فکر کرده بود و در زمان حیاتش پیشنهاد تأسیس بنیادی به نام ممیز را داده بود. او کارش را بسیار تبلیغ میکرد و این موضوع بر اساس نوع نگاهش به زندگی بود.
کتاب در روزنامه جام جم
درباره نوشتن
روزنامه جام جم در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره نوشتن منتشر کرده که در آن بیان شده است: می گویند خداوند ار روح خود در جسم خاکی انسان دمیده است و این روح خدا است که در امری خلاقه که به دست آدمی انجام می گیرد بروز و ظهور می یابد. هر نویسنده ای که مشغول نوشتن است دنیایی را خالق می کند که به تمام امور و رفتار مخلوقاتش احاطه دارد.
رفتار از شخصیت های بی خبر از قدرت خالق و سرنوشت خویش که دست به تلاشی مذبوحانه می زنند موجب یک نوع خودشناسی در نویسنده است. خودشناسی بهترین راه خداشناسی است و جالب تر اینکه هرگاه نویسنده درگیر رفتار و اعمال و شخصیت های متعدد داستان می شود و بعضی وقتها در امور و رابطه پیچیده آنها در می ماند و به پیچیدگی آدمی فکر می کند.
عشق و دیگر هیچ
روزنامه جام جم در صفحه فرهنگ و هنر با مهدی غبرایی گفت و گو کرده که تاکنون آثاری از ماریوبارگاس یوسا، ژوزه ساراماگو، رومن گاری، دوریس لسینگ و ... را ترجمه و منتشر کرده است.
او می گوید: دو رمان دیگر دارم که بتازگی مجوز گرفته اند و تا یکی دو ماه دیگر منتشر می شوند. یکی از این کتاب ها«داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی و دیگری «عشق و دیگر هیچ» از یک خانم نویسنده روسی به نام الکساندرا کلن تای که حدود سال های 1930 و 40 نوشته شده است. این خانم که از همکاران حزبی لنین بود این کتاب را در قالب یک داستان بلند نوشته است. کتاب حجم زیادی ندارد و حدود صد صفحه است و دو سه داستان کوتاه هم دارد.
کتاب در روزنامه فرهیختگان
ترک در واپسین انار دنیا
روزنامه فرهیختگان یادداشتی درباره رمان «آخرین انار دنیا» منتشر کرده که توسط نویسنده و مترجم عراقی، مریوان حلبچهای به فارسی روان و یکدست برگردانده شده است.
در این مطلب عنوان شده است: این روایت رمان «آخرین انار دنیا» نوشته بختیارعلی، نویسنده نامآشنای کردستان عراق است. روایتی به شدت سوررئال همراه با درهم تنیدگی چندین روایت آکنده از رنج مردمان سرزمینی که نامش کردستان است. رمانی با محتوای داستانهای داستایوفسکی و سیاقی سوررئال و ساختاری چندوجهی و درهم تنیده همچون جریان سیال ذهن. استفاده زیرکانه و خلاقانه بختیارعلی از ویژگیهای گفتهشده، در کنار ماجرای دردناک مردمانی که غرق در بحرانها و آسیبهای بعد جنگ شدند، روایتی یکپارچه و شگفت را به دست میدهد که خواننده هم از ظرافتهای ادبی آن لذت میبرد، هم دلتنگ و غمگین زندگی دردناکی میشود که نمیدانی با آن و پیامدهایش چه باید کرد؟ بختیارعلی از زبان راوی یگانه خویش، مظفر صبحگاهی هم روایت دردناک دشمنان خویش را به رخ میکشد، هم روایت وضعیت تازه سرزمین خویش را. تا جایی که در جایی از رمان، زندانبان به مظفر میگوید؛ به کجا؟ نمیبینی که چه کاخ پرشکوهی برای تو بنا نهادهام، اینجا تو از خرابهها و رنجهای بیرون در امانی.
کتاب در روزنامه شهروند
کپیرایت در ایران
روزنامه شهروند در صفحه موسیقی نقدی درباره کپیرایت منتشر کرده که در آن آمده است: رفتار قانونگذار در کشور ما درخصوص حمايت از کپيرايت همواره با ترديد و احتياط توأم بوده و حتي در پيوستن به ترتيبات بينالمللي براي حمايت از مالکيتهاي معنوي نيز ترديد وجود داشته و دارد.
علاوه بر ترديدهايي که درخصوص لزوم حفظ حقوق مؤلف و مصنف وجود دارد، يکي از دغدغههاي هميشگي کشورهاي جهان سوم اين بوده که پيوستن به نظامهاي بينالمللي حمايت از کپيرايت به واسطه لزوم پرداخت مبالغ کلان بابت دريافت و خريد حق انتشار کتب، نشريات و آثار علمي و نرمافزارها، روند انتقال علم و تکنولوژي به اين کشورها را متوقف يا دستکم کند ميسازد. البته ذکر اين نکته نيز ضروري بهنظر ميرسد که در يک جامعه نرمافزاري که قانون حمايت از پديدآورندگان نرمافزار (Copy Right) رعايت نشود، نميتوان به اجراي هر مقررات ديگري خوشبين بود.
در دورانی که اینترنت در عمل تمامی مرزها را درنوردیده و افراد را در تعاملی به وسعت گستره زمین قرار داده است، روند اطلاعرسانی هم به صورت مثبت و هم منفی شتاب بیشتری به خود میگیرد. امروزه شبکه اینترنت بهعنوان دروازه جهان اطلاعات شناخته میشود که دریچهای را برای ورود کاربران به دنیای انواع دانستنیها میگشاید، اما همین ویژگی خاص سبب ایجاد شرایطی در زمینه تولید محتوا در فضای سایبر شده که تقریبا هیچ فردی مالک محتوایی که تولید کرده است، نیست و به محض تولید و انتشار نخستین نسخه از آن، باید شاهد تکثیر غیرمجاز آن در دنیای سایبر باشد. استفاده از محتوا و مطالب درجشده در فضای وب، دسترسی افراد را به بسیاری از مطالب و اطلاعاتی که در زمانی دانستن و دستیابی به آنها نیازمند تلاش زیادی بود، به امری عادی تبدیل کرده است. آنچه در این بین نادیده گرفته شده و به دست فراموشی سپرده شده است درج منبع و ماخذ اولیه مطالب و اطلاعات در این شبکه جهانی است. بارها دیده شده است که برخی سایتها یا وبلاگها مطلبی را منتشر کردهاند که همان مطلب بدون درج منبع اولیه در سایت یا وبلاگ دیگری استفاده شده است. حتی گاهی دیده میشود برخی مطالب در وبلاگهای مختلف چند دست میچرخد و منبع اولیه گم میشود و در شرایطی افراد به منابعی لینک داده میشوند که خود آن منابع مطلب را سرقت کردند.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
جلال کالاي تبليغاتي و سياسي نيست
روزنامه مردم سالاری در صفحه فرهنگی با محمدحسين دانايي، خواهر زاده جلال آل احمد گفتوگو کرده که میگوید: به نظر من هم بزرگترين مانع شناخت صحيح جلال همين مصادره به مطلوب کردنها و تبديل کردن او به کالاي تبليغاتي و سياسي است. من تنها راه حل اين معضل را غبارروبي از چهره جلال ميدانم. بايد کمکم بخشهاي پنهان مانده از شخصيت او را روشن کنيم. بگذاريد خاطره اي را هم برايتان تعريف کنم که تا حدودي به همين موضوع مربوط ميشود. بعد از چاپ «سفر روس» آقاشمس از من خواست تا سريعاً نسخه دستنويس کتاب را با نسخه تازه چاپ شدهاش تطبيق بدهم. من هم طي يکي- دو شب اين کار را کردم و حدود 40، 50 مورد تغيير و حذف درآوردم و به ايشان نشان دادم. ايشان هم بلافاصله با خط خودش تحت عنوان غلطنامه اين موارد را پشت و روي يک ورق کاغذ A4 نوشت و از آن کپي تهيه کرديم و لاي کتابها گذاشتيم و پخش کرديم. اين يک نمونه از غبارزدايي و شفاف سازي چهره واقعي جلال است. نمونه ديگرش هم ميتواند انتشار خاطرات جلال باشد.
کتاب در روزنامه شاپرک
ادبيات در نمايشنامه نويسي
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار عباس نعلبنديان منتشر کرد که در آن آمده است: عباس نعلبنديان با نگارش نمايشنامه « پژوهشي ژرف و سترگ در سنگوارههاي قرن بيست و پنجم زمينشناسي يا چهاردهم، بيستم فرقي نميکند » جايزه اول مسابقه نمايشنامه نويسي نسل جوان را از آن خود کرد . اين نمايش همان سال در جشن هنر شيراز نيز جوايز متعددي را نصيب خود کرد و نويسنده را به شهرت رساند . عباس نعلبنديان در گفتگويي که ارديبهشت سال 50 در مجله «تماشا» چاپ شد ، گفت: « اصولاً من نمايشنامه نويسي را به آن صورت نميشناسم و آمدنم به اين حوزه کاملاً تصادفي بود . يعني وقتي نمايشنامه «پژوهشي ژرف وسترگ» را مينوشتم به اين فکر نميکردم که چيزي است، که کسي بخواهد بخواند يا اينکه اجرا شود . تا وقتي که اين نمايش برنده جايزه شد . حتي دو سه نفري هم که بيشتر از آن اين کار را خوانده بودند، نظر چندان موافقي نسبت به آن نداشتند.»
نمايشنامه های او عبارتند از: پژوهشي ژرف و سترگ و نو در سنگوارههاي قرن بيست و پنجم زمينشناسي يا چهاردهم ، بيستم فرقي نميکند (1347)، اگر فاوست يک کم معرفت به خرج داده بود (1348)، سندلي کنار پنجره بگذاريم و بنشينيم و به شب دراز تاريک خاموش سرد بيابان نگاه کنيم (1349)، ناگهان هذا حبيب الله مات في حب الله هذا قتيل الله مات بسيف الله (1350)، قصه غريب سفر شاد شين شنگول به ديار آدم کشان و امردان و جذاميان و دزدان و ديوانگان و روسپيان و کاف کشان (1351)، داستان هايي از بارش مهر و مرگ (يک پنجگانه) (1356)، داود و اوريا
ترجمه های او عبارتند از: يک قطعه براي گفتن - فرياد کمک - معلم من پاي من / پيتر هانتکه (1351)، پرومتئوس در بند / اشيل (1351)، طلبکارها / استريندبرگ (1351).
نظر شما