لیدا هادی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درباره اثر جدید خود گفت: عنوان جدیدی در دست ترجمه ندارم؛ اما به دلیل رابطه دوستانهای که بعد از ترجمه مجموعه کتابهای «پسری که دور دنیا را رکاب زد» بین نشر اطراف و الستر هامفریز اتفاق افتاد، با او که صحبت میکردم متوجه شدم دو سه ماه پیش، کتاب جدیدی منتشر کرده که در حال صحبت با او هستیم که ایندفعه بتوانیم با حق کپی رایت از خودش این کتاب را ترجمه کنیم. اگر این اتفاق بیفتد کتاب سوم هامفریز را هم در نشر اطراف خواهیم داشت. این کتاب قسمت دوم کتاب «ماجراجویان بزرگ» است.
مترجم کتاب «ماجراجویان بزرگ» دلیل رفتن به سمت ترجمه سفرنامهها را اینگونه بیان کرد: سفر، علاقهمندی همیشگیام بوده است. من متولد دهه ۶۰ هستم و در زمان ما، سفر همیشه به معنای رفتن به شمال بود و این ماجراجویی برای ما فقط در سفر به شمال اتفاق میافتاد. من به اینکه بدانم در شهرهای دیگر چه میگذرد خیلی علاقهمند هستم. به همین دلیل سفر به جاهای مختلف برایم بسیار هیجانانگیز است. نمیگویم کشورهای خارجی؛ چون کشور خودم هنوز برایم خیلی جذاب است و بچههایم را هم دارم به این سمت میبرم که از هر فرصتی برای سفر استفاده کنند هرچند سفر به شهری نزدیک باشد؛ پس چون همیشه و از کودکی، ماجراجویی سفر برای خودم دغدغه بوده است به این سمت آمدهام.
هادی درباره بازخورد مخاطبان و اتفاقات درخور توجهی که برایش پس از ترجمه مجموعه «پسری که دور دنیا را رکاب زد» رخ داده است، گفت: خاطرهای دارم که خیلی دوست دارم روایتش را بگویم. وقتی این کتاب ترجمه شد، دوستی، دختری به نام هانا داشت که عاشق این کتاب شد. آنها ساکن ایلام بودند و همیشه با من در صفحات مجازی در ارتباط بودند؛ خیلی اتفاقی متوجه شدند که ما عازم غرب کشور هستیم. من به او گفتم دوست دارم شما و هانا را ساعتی ببینم و کتابها را برایش امضا کنم. او با خانواده به استقبال ما آمد و ما سه روز مهمان این خانواده در ایلام بودیم و وقتی که داشتیم از آنها جدا میشدیم پدر خانواده از ما تشکر کرد و گفت: دخترم هیچوقت چنین خوشحالی بزرگی در زندگیاش نداشته. ما سالهاست به واسطه این مجموعه کتابها دوستان خوب یکدیگر هستیم. به خاطر همین همیشه عشق به این کتاب مرا به یاد هانا میاندازد.
لیدا هادی درباره اهمیت سفرنامهها برای کودکان و نوجوانان عنوان کرد: بیشتر از آنکه بخواهم درباره سفرنامه صحبت کنم باید درباره ماجراجویی صحبت کنم. بچههای ما بسیار به سبب شرایط اجتماعی فعلی بچههای محتاطی شدهاند. من در زمان کودکی همیشه بچهای بودم که در کوچه بازی میکردم؛ اما الان به عنوان یک مادر شاید به خاطر نبود امنیت کافی در فضای اجتماعی مثل شهرها و محلهها و خیابانها، این اجازه را به بچهام نمیدهم که از پارکینگ بیرون برود؛ اما منِ والد باید یاد بگیرم بچه را به سمت ماجراجویی سوق بدهم. همانطور که در این کتابها هم آمده، ماجراجویی لازم نیست که مسافرت به شهر دیگری باشد. ماجراجویی میتواند این باشد که امشب در تراس جای خوابمان را بیندازیم یا اینکه فردا صبح چادر مسافرتی را برداریم و در حیاط خانه چادر بزنیم و آتش روشن کنیم. از همین خردهماجراجوییها شروع کنیم تا به ماجراجوییهای بزرگتر برسیم. من لزوم سفرنامه را اینطور میبینم. ضمن اینکه مزیت دیگر سفرنامه این است که بچهها را با فضای فرهنگی کشورهای مختلف آشنا میکند؛ چیزی که واقعاً در زمینه آن خلاء داریم. اینکه بچهها بدانند کودکان و نوجوانان کشورهای دیگر چطور زندگی میکنند و خردهفرهنگهایشان چیست. این امر خیلی میتواند در مهارتهای زندگی خودشان هم تأثیرگذار باشد.
این مترجم درباره اهمیت تألیف سفرنامه برای نوجوانان گفت: این کار حتماً لازم است و من از هر نهاد و سازمانی که میتواند متولی این کار باشد مطالبه دارم که آن را انجام دهد. خود وزارت ارشاد شاید بتواند در این زمینه تسهیلگری داشته باشد یا میراث فرهنگی بتواند کاری برای این موضوع انجام دهد. واقعاً لازم است. اکنون بچهها فضای دنیا را به سبب فضای مجازی خوب میشناسند و بعضی کشورهای دنیا را بهتر از ایران میشناسند. این متأسفانه اتفاقی است که افتاده و ما باید درستش کنیم.
نظر شما