دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۳
خدا کند هیچ بوسنیایی این کتاب را نخواند!

این کتاب را یک دانشجوی بوسنیایی به من داد. گفت وقتی برای فرصت مطالعاتی به ایران رفته بودم یک نفر که فهمید من بوسنیایی هستم آمد و با ذوق و شوق این کتاب را به من معرفی کرد و گفت این را دربارۀ جنگ بوسنی نوشته‌ایم؛اما آن دانشجو با خندۀ تمسخرآمیزی حرفی زد که خجالت کشیدم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدحسین عباسی: کتاب «سگ‌ها و استخوان‌های مادرم» را یک دانشجوی بوسنیایی به من داد. گفت وقتی برای فرصت مطالعاتی به ایران رفته بودم یک نفر که فهمید من بوسنیایی هستم آمد و با ذوق و شوق این کتاب را به من معرفی کرد و گفت این را دربارۀ جنگ بوسنی نوشته‌ایم. آن دانشجو با خندۀ تمسخرآمیزی حرفی زد که خجالت کشیدم. گفت این نویسندۀ شما نمی‌داند در زبان بوسنیایی «مایکا» اسم نیست؟ بلکه به مادربزرگ می‌گویند مایکا. و نمی‌داند که «سعاد» اسم مرد است و نمی‌توان آن را برای زن به کار برد؟ گفتم چطور مگر؟ صفحۀ اول کتاب را نشانم داد. در معرفی شخصیت‌ها نوشته بود:

مایکا: دختری بیست و پنج ساله

سعاد: زنی پنجاه و پنج ساله

کتاب در واقع دو نمایشنامه است و موضوع آن زنان قربانی جنگ هستند. در نمایشنامۀ اول که نام کتاب هم هست، ماجراهایی از چند زن ظاهراً بوسنیایی بازگو می‌شود که به دست چتنیک‌ها اسیر شده و مورد تعرض قرار گرفته‌اند. مژگان خالقی این نمایشنامه‌ها را نوشته و انتشارات نیماژ هم آن را در سال ۱۳۹۸ منتشر کرده است. این نمایشنامه در شهریور ۱۴۰۱ در سالن چهارسوی تئاتر شهر به اجرا درآمده. بر اساس اطلاعات موجود در سایت تیوال، مژگان خالقی به عنوان نویسنده، طراح و کارگردان آن نمایش، علی نصر مجری طرح و خسرو خالقی مدیر تولید آن بوده‌اند.

کتاب را خواندم و از خیلی چیزها ناامید شدم. به خصوص وقتی فهمیدم این نمایشنامه به روی صحنه نیز رفته است، آن هم در سالن تئاتر شهر؛ پیش خودم گفتم خدا کند هیچ بوسنیایی این کتاب را نخواند و آن نمایش را هم ندیده باشد که اگر بخوانند و ببینند چه آبرویی می رود از ما پیش اینها.

با یک نمایشنامۀ بی سر و ته طرفیم که اصلاً معلوم نیست دربارۀ کدام جنگ است؟ نویسنده زیر عنوان کتاب نوشته: به یاد زنان خون دیده‌ی جنگ بالکان! اصلاً مگر ما جنگی به نام جنگ بالکان داشته‌ایم؟! از همین یک جمله و همان دو اسم صفحه اول کاملاً مشخص است نویسندۀ آن هیچ اطلاع دقیقی از چیزی که نوشته ندارد! جنگ بوسنی در دهه ۹۰ که داستان این نمایش به آن مربوط است کجا و جنگ‌های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ بالکان کجا؟

هیچکدام از شخصیت‌های نمایشنامه هویت ندارند. معلوم نیست آنها اهل کدام کشور، شهر یا روستا هستند چه دینی دارند و در کدام طرف جنگ ایستاده‌اند؟ در یک جا می‌نویسد که مردی به نام راتکو در حال آموزش رقص عربی به زنان است! رقص عربی در بالکان؟! آن هم توسط طرفی که عرب‌ها و ترک‌ها را دشمن خونی خود می‌داند؟ من واقعاً نمی‌دانم آنها که مجوز اجرای چنین نمایشنامه‌ای را داده‌اند آیا می‌دانستند این نمایشنامه دربارۀ چه کسانی است؟ و آیا روایت‌هایی که در متن آمده نسبتی با واقعیت دارد؟ واقعاً بر چه اساسی یک زن عاشق مردی می‌شود که به کشور او حمله کرده، پدر و مادرش را کشته و به او هم وحشیانه تجاوز کرده است؟!

کاش کسی از نویسنده می‌پرسید شما این داستان‌ها را از کجا کشف کردید؟ می‌شود منابع تحقیقی خودتان را نام ببرید؟ اگر هم ساختۀ خیال خودتان است شما چه حقی دارید ساختۀ مشوش ذهن خودتان را به تاریخ مردم یک کشور نسبت بدهید؟ می‌شود بگویید شما تا قبل از نگارش این نمایشنامه، چند کتاب دربارۀ به قول خودتان جنگ بالکان مطالعه کردید؟ چند تا فیلم دیدید؟ البته به جز فیلم سرزمین خون و عسل آنجلیا جولی که احتمالاً خیلی از سکانس‌های نمایشنامه از روی همان فیلم کپی شده است. خوب است بدانید همان زنانی که ظاهراً این نمایشنامه برای آنها نوشته و اجرا شده است، در اعتراض به روایت‌های دروغین آن فیلم بر علیه سازندگان آن، راهپیمایی کردند!

ابتدا می‌خواستم یک نقد مفصل برای این کتاب بنویسم اما دیدم این کتاب اصلاً ارزش این کار را ندارد. اینها را نوشتم برای آن دوست بوسنیایی تا بداند فردی که این نمایشنامه را نوشته هیچ شناختی از بوسنی ندارد. به او کتاب‌های «کارت پستال‌هایی از گور»، «تجاوز به سبک یک جنتلمن»، «۱۰۱ خاطره جنگی»، «لبخند من انتقام من است»، «محاصره سارایوو» و چند کتاب ارزشمند دیگر را که محققین متعهد، با تجربه و با مطالعه، کاربلد و حرفه‌ای آنها را نوشته یا ترجمه کرده‌اند، معرفی کردم تا خدای نکرده نمایشنامه مذکور را ملاک و معیار دانش و شناخت جامعۀ علمی و هنری ایران از بوسنی قلمداد نکند.

خدا کند هیچ بوسنیایی این کتاب را نخواند!

پی نوشت:

گفتم شاید چون من در نمایشنامه‌نویسی تخصصی ندارم، خوب متوجه متن نمی‌شوم. رفتم و چند نقد درباره اجرای این نمایشنامه خواندم. از جمله نقد یک کارشناس به نام سید حسین رسولی. مفصل بود و به همۀ جزئیات نمایش دقت کرده بود و کارشناسانه آن را نقد کرده بود. نقد او هم مهر تاییدی شد بر اینکه این نمایشنامه نه تنها در متن و محتوا پر از اشکال و ایراد است بلکه در اجرا هم هیچ حرفی برای گفتن نداشته. چند جمله از آن نقد را که در سایت تیوال منتشر شده اینجا می‌آورم:

  • کلیت داستان، کشش خاصی ندارد و هراز گاهی، خرده‌روایتی کاملاً پاره‌پاره و بی‌منطق، روایت می‌شود. اصلاً مشخص نمی‌شود که چرا این داستان‌ها برای مخاطبان روایت می‌شوند.
  • معلوم نیست که این زنان به جز جنگ، فقدان مردان و از بین رفتن زندگی عادی‌شان با چه چیزهای دیگری تا پایان نمایش، دست به گریبان‌اند.
  • نمایشنامه در ۱۰ دقیقه ابتدایی، اطلاعاتی درباره خشونت‌های افسارگسیخته در جنگ را می‌دهد؛ ولی در ادامه، هیچ برگ برنده‌ای را رو نمی‌کند و خبری از فُرمی ساختاریافته، کُنش‌های دراماتیک و مکاشفه‌های شخصیت‌ها نیست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها