گزارش کتاب در رسانههای کاغذی سه شنبه بیست و پنجم شهریور 1393
ترانه؛ انعکاس درد دلها در شکلی ادبی است/ رابطه آفرینشهای ادبی و جیب دولت
امروز سه شنبه بیست و پنجم شهریور 1393 روزنامههای ایران، شرق، فرهیختگان، اطلاعات، شاپرک و مردم سالاری مطالبی از دنیای کتاب منتشر کردهاند. گفتوگو با امیر بذرافشان، پاسخ به نقد صالح نجفی بر ترجمه الاهیاتسیاسی 2، مطلبی درباره زنده یادعلامه عسکري از موضوعات خواندنی روزنامههای امروز است.
کتاب در روزنامه ایران
ترانهها حرف دل مردم را میزنند
روزنامه ایران در صفحه ادبیات امروز با امیر بذرافشان، ترانهسرا که با سرودههایش در انتشار آلبوم بسیاری از خوانندههای پاپ، همچون حمید عسگری، محسن چاووشی و علی لهراسبی همکاری داشته است گفتوگو کرده است. وی معتقد است: اگر ترانه جدا از شعر بود و اگر ترانه در مقایسه با دیگر قالبهای شعری جایگاهی نداشت؛ این گونه میان مخاطبان جا باز نمیکرد. پس میبینید که این دسته از دوستان شاعر که چنین نظری دارند در اشتباه هستند. شما اگر به سراغ مخاطبان بروید خواهید دید که اغلب حداقل چند ترانه را از حفظ هستند. حتی آن دسته از افرادی که اهل شعر و شاعری نیستند! ترانه در بطن زندگی مردم در جریان است. به همین خاطر نیز ارتباط بهتری با مخاطبان برقرار میسازد و البته دیگر قالبهای شعری هم جایگاه خاص خود را دارند. به عنوان نمونه شعرهای نو و سپید هم مخاطبان بسیاری دارند.
ترانه را دیگران از شعر جدا کردهاند وگرنه ترانه هم بخشی از پیکر شعر است. خود من زمانی به سراغ دیگر قالبهای شعری میروم که بخواهم در خلوتم شعری بگویم. به نوعی میشود گفت دیگر قالبها را برای دل خود میگویم اما ترانه را نه. ترانههایم را دوست دارم با دیگران به اشتراک بگذارم. شاید به این دلیل که احساس میکنم با ترانه میتوان بهتر با مخاطبان ارتباط برقرار کرد. تلاشم بر این است طوری شعر بگویم که برای تمام اقشار و گروهها قابل درک باشد.
ترانه سرایی در ایران طوری شده که از دل مردم حرف میزند. شاید بتوان گفت ترانه، انعکاس این درددلها در شکلی ادبی است. به همین دلیل هم در میان مردم جایگاه قابل توجهی را از آن خود ساخته است. البته آن طور که من در این سالها دیدهام مخاطبان ما بیشتر به دنبال ترانههایی با مضمون منفی هستند.
کتاب در روزنامه شرق
فرار به جلو
روزنامه شرق در صفحه اندیشه مطلبی در «پاسخ به نقد صالح نجفی بر ترجمه الاهیاتسیاسی 2» منتشر کرده که یکشنبه 16 شهریور 1393،در صفحه 9 همین روزنامه منتشر شده بود.
در این مطلب آمده است: اگر بتوان از لابهلای خطوط از سر تفرعن صالح نجفی چیزی فرا چنگ آورد که به حال مترجم زباننفهمی - در اینجا یعنی کسی که زبان انگلیسی نمیفهمد - چون من بخورد و آنچنان که یک نقد درست و حسابی از سر انصاف این کار را میکند، ترجمه بد و بیهرجومرج مرا یک پله بالاتر ببرد، آن چیزها اینها است:
الف: من زبان انگلیسی نمیدانم و بنابراین بیخودی کاغذ و قلم و جوهر حرام ترجمه من و ترجمههای قبلی من شده است.
ب: نتیجه اولی این میشود که من اهلیت و صلاحیت ترجمه آثار اندیشمند مهمی چون اشمیت را به فارسی ندارم.
ج: پاورقیهایی که در الاهیاتسیاسی2 آمده، بیربط با متن و ترجمه است.
د: آن مقدمهای که بر اول ترجمه تحت عنوان مقدمه مترجم آمده پرتوپلا است.
در ادامه مطلب آمده است: بپردازیم بپردازم به نقد فرهاد کوشا:
برای مقدمه بگویم که من ورود جنابعالی را به ماجرا نمیفهمم، چهبسا دستاندرکار ترجمه یکی از رسالههای اشمیت به فارسی هستی و با نوشتن این ستون داری فونداسیون کارت را میریزی؟ ولی خب، هم از آنجا که سلامی را علیکی است و هم از آنرو که نکاتی را در نوشتهات مطرح کردهای که بد نیست به آنها جواب داده شود، با تو وارد گفتوگو میشوم.
نکته اول اینکه پیش از ترجمه الاهیاتسیاسی1، در این مملکت اصلا سنت و سابقهای در مورد اشمیت نبود که من بخواهم به آن نگاهی بیندازم و با بهرهبردن از آن دستبهترجمه شوم. کدام سنت؟ احتمالا منظور همان ترجمه امر سیاسی از صالح نجفی است که همچنانکه گفتم، خود در زمره یکی از محصولات بد این بیسنتی و شلختگی است. غیر از آن و قبل از اینکه الاهیاتسیاسی را به فارسی ترجمه کنم، ما از اشمیت چیزی نداشتیم. حتی سر کلاسهای اندیشه سیاسی غرب هم هرگز کوچکترین اشارهای به اشمیت نشده بود. بنابراین، ترجمه اشمیت، درحقیقت حرکتی کورمالکورمال در تاریکی بود و من از آن دفاع میکنم ...
انکار اراده راهی به سوی رستگاری؟
روزنامه شرق در ستون صفحه اندیشه یادداشتی درباره کتاب «شوپنهاور» منتشر کرده که می گوید: فلسفه شوپنهاور را میتوان در میان فلسفههای قرن نوزدهم آلمان، فلسفهای مختصر و مفید دانست. تنها اثر فلسفی نظاممند او «جهان همچون اراده و بازنمود» بود که فهم این اثر، به معنای فهم فلسفه شوپنهاور است. شوپنهاور همه باورها و آرای خود را در این کتاب گنجاند؛ تا آنجاکه کتابهای دیگر او، تنها شرح این کتاباند. شوپنهاور از منتقدان ایدهآلیسم و بهخصوص هگلگرایی بود. اما به همان اندازه که مخالف این جریانها بود، با فلسفه نظری کانت همسویی و همراهی داشت. شوپنهاور با اشتیاق به «آگاهی برتر»، خود را گرهگشای مساله «شیء فینفسه» دانست.
اما در دوره سکونت در فرانکفورت متوجه شد که سرانجام موفق به حل این مساله نشده است. در همین دوره، جلد دوم «جهان همچون اراده و بازنمود» را نوشت. بهتازگی کتابی درباره زندگی و آثار او ترجمه شده که تصویری جامع از فلسفه شوپنهاور بهدست میدهد و بنیادیترین مباحث فلسفه شوپنهاور را در ترتیبی دقیق تفسیر میکند. «جولیان یانگ». نویسنده این کتاب میکوشد با ارجاع به نوشتههای شوپنهاور، شرح خود از آرای او را تا جای ممکن مستند نشان دهد. کتاب «شوپنهاور» برای کسانی نوشته شده که برای اولینبار سراغ شوپنهاور و اندیشههایش میروند. این کتاب در پی معرفی کلیت تفکر شوپنهاور و بهخصوص در فصل پایانی، نشاندادن علل اهمیت ماندگاری تفکر او است.
آدمبزرگها اینجوریاند
روزنامه شرق در صفحه هنری امروز یادداشتی درباره اجرای داستان «تیستوی سبزانگشتی» نوشته «موریس دروئون» منتشر کرده و در آن عنوان میکند: تیستو - قهرمان این کتاب که توسط لیلی گلستان به فارسی برگردانده شد - پسرکی در شمایل شازدهکوچولوی سنتاگزوپری است. با همان صداقت و پاکی غیرزمینیاش که در برابر جهان پوچ، معناباخته و عادتزده آدمبزرگها حیرتزده میشود و سعی میکند با نگاه بیقید و آزادش به آنها نشان دهد تا چه حد در درک معنای زندگی ناتوان و زبون هستند.
«تیستوی سبزانگشتی» با وجوه نمادین و شاعرانه و روایت عمیق و پرلطافتش برای هر گروه تئاتری، گنجینهای بیهمتا از امکانات صحنهای است؛ امری که در نخستین شب اجرای این اثر در سالن چهارسو بیشتر به روایتی شتابزده، پراکنده و پرداختناشده بدل شده بود و تنها خوانشی سردستی از این کتاب را به نمایش میگذاشت.با آنکه نغمه ثمینی کوشیده بود از طریق ایجاد خطوط روایی چندگانه به یک الگوی دراماتیک دست پیدا کند- ماجرای گمشدن تیستو و بازیابی معجزاتی که او انجام داده در پیوند با حضور راوی -فریبا جدیکار- و همچنین گوینده تلویزیونی -حسن معجونی- اما محصول نهایی دچار نوعی شلختگی و گسستگی روایی است. این امر در کنار تضعیف وجوه فلسفی و عمیق داستان اصلی بهنفع کنشهای تزیینی و طنازی مخاطبپسند، در تعیین قلمرو مخاطبان خویش نیز دچار سرگشتگی است. از یکسو میکوشد برپایه فانتزی بصری مخاطب کودک را برانگیزاند و از سوی دیگر با ایجاد گسست روایی و نیز اشاره به نوستالژی این کتاب برای راوی بزرگسال که خودش را یک دختربچه عاشق تیستو معرفی میکند! مخاطب کودک را در میانه سرگشتگی رها میکند.
اجرای «تیستوی سبزانگشتی» بیش از هرچیز از نوعی عدمیکدستی، شتابزدگی و نیز ایدههای پراکنده و چنددستگی روایی- در یککلام فقدان دراماتورژی - لطمه دیده است و مثل آدمبزرگهای قصه اصلی خالی از روحی نوجو و خلاق است و بیش از هرچیز این جمله معروف شازدهکوچولو را یادمان میاندازد که میگفت: «آدمبزرگا اینجوریان!»
باید به استقلال مالی آفرینشهای هنری از جیب دولت اندیشید
روزنامه شرق در ستون صفحه هنری، یادداشتی باعنوان «هنرمندان و پرچم استقلال» منتشر کرده که در آن میخوانیم:هر زمان «دولت فرهنگی» روی کار آمده، «دستان» پدیدآورندگان آثار فرهنگی - هنری در جیب دولت بوده و هرگاه «فرهنگ دولتی» زمام امور را در دست داشته، «چشمان» اهالی فرهنگ و هنر به جیب دولت بوده است؛ راستش نه این و نه آن، آنسان که حتی نمیتوان گفت کدامیکی در درازمدت بیشتر به زیان هنر و جامعه هنری است؛ همین دور تسلسل سبب شده در یک جامعه ٧٠وچندمیلیونی که برای هر کالای فرهنگی دستکم بازار مصرف ٢٠ ، ٣٠میلیونی میتوان متصور بود، گاهی برای شمارش تیراژ کتاب و روزنامه، تماشاگر سینما، تئاتر، تجسمی و... انگشتان دو دست هم کافی است. جلب اعتماد مردم بهعنوان سرمایه اصلی هر اثر هنری، در امضای پدیدآورندگان اثر نهفته است و این چیزی نیست که در الاکلنگهای سیاسی و آمدوشدهای این دولت و آن دولت، شکل گیرد؛ به گمانم حالا که «حسن ظن»، فصل مشترک جامعه هنری و دولت است و خود دولت پیشگام واگذاری امور به اهالی فرهنگ و هنر، باید این فرصت را قدر شناخت و به استقلال مالی آفرینشهای هنری از جیب دولت اندیشید؛ راهکار اساسیای که بیش از همه به تغییر نگاه بنیادین خود جامعه هنری نیاز دارد؛ رنگباختن این تفکر نادرست که دولت پول بدهد تا تئاتر روی صحنه ببرم یا فیلم بسازم.
سیدمحمد بهشتی (که بهیقین چهره آشنای مخاطبان است) امیدوار بود، بیپولی دولت تازهآمده، برای جامعه هنری، توفیق اجباریای به نام «استقلال»را همراه آورد. او میگفت: «ثمرات ریاضتها و فشارهای هشتساله دولتهای نهم و دهم بر اهل فرهنگ، یکی باید این باشد که اهل سینما به توان خود اتکا کند و روی پای خود بایستد، سینمای ما باید یاد بگیرد از تکیهدادن به دولت دست بردارد، متاسفانه در طول هشتسال دولت قبل، این اتکا افزایش هم یافت. من با حیرت فیلمسازان و تهیهکنندگان را میبینم که میگویند منتظریم ببینیم چقدر پول میدهند تا فیلم بسازیم!»
کتاب در روزنامه فرهیختگان
بزرگراه زندگی
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره نگاهی به مجموعه داستان «بزرگراه» نوشته طیبه گوهری منتشر کرده که شامل 12 داستان کوتاه است. بعضی داستانهای مجموعه مانند داستان اول آن «تا وقتش برسد» پیشتر جوایز ادبی متعددی را از آن خود کردهاند. با این توصیف و توضیحات آخر کتاب درباره جوایز دریافتی خانم گوهری و موفقیت کتاب اولشان «و حالا عصر است» که سال 88 منتشر شده، انتظار خواننده از کتاب بالا میرود. این مجموعه به راحتی این انتظار را برآورده میکند و داستانهایی خوشخوان و جذاب را با نثری روان به خواننده عرضه میکند. داستانهای «بزرگراه» هر کدام به تنهایی ساختار روایی، فرم و موضوع و محتوای مستقلی دارند، که نشان از خلاقیت نویسنده دارد. این عدم تکرار و تکثر در انتخاب داستانهای مجموعه، به آن تنوع میبخشد؛ تنوعی که نهتنها در فضای داستانها، شخصیتپردازیها و موضوعات، بلکه در ساختار داستانها نیز مشاهده میشود. با وجود این تکثر فرمی داستانها، خط نازک مضمونی آنها را به هم متصل میکند که در کنار هم قرار گرفتن آنها را در یک مجموعه موجه میسازد. موتیفهایی مانند قضاوت، مرگ و زندگی، شروع و پایان و موتیف زایندگی و نازایی، در این داستانها به چشم میخورند. با کنار هم قرار دادن داستانهای مجموعه، میتوان به تصویری کامل از خط رو به جلوی زندگی رسید.
کتاب در روزنامه اطلاعات
يك عمر تكاپوي علمي و اخلاص
روزنامه اطلاعات مطلبی درباره علامه عسکري به مناسبت سالگرد درگذشت منتشر کرده که می گوید: 25 شهريور سالگرد درگذشت علامه عسکري است؛ بزرگمردي كه رهبر معظم انقلاب از ايشان به عنوان «محقق و نويسنده عاليقدر» ياد كردند و گفتند: «اين عالم بزرگوار و سخنکوش دهها سال از عمر با برکت خود را در راه پژوهش در کلام و تاريخ و حديث صرف کرد و محصول مبارک آن تأليفات و مقالاتي است که در گستره جهان اسلام با استقبال و تحسين روبرو شد و در ترويج مکتب اهل بيت(ع) موفقيتهاي ارزشمندي به دست آورد... رحمت خدا بر آن دانشمند بلندهمت و پر تلاش و خستگي ناپذير.»
از قرن دوم هجري به بعد مطرح شد که مؤسس مکتب تشيع فردي مشكوك به نام عبدالله بن سباء است. علامه عسکري با تحقيقات مفصل خود ثابت کرد که شخصيتي به اين نام اصلاً وجود ندارد؛ همچنين در بررسيهاي خود به اين نتيجه رسيد که حدود 150 صحابي ساختگي براي نبي مکرم اسلام(ص) جعل كردهاند و کتابي را با همين موضوع تأليف کرد كه تأثير بسياري بر جامعه علمي عرب گذاشت؛ به نحوي که رئيس وقت دانشگاه قاهره بعد از خواندن آن، در جلسهاي اعلام کرد: يا بايد پاسخي به اين کتاب داده شود يا ما به مکتب اهل بيت برگرديم.
از ديگر کتب ايشان «معالم المدرستين»( نشانههاي دو مکتب) است كه تأثير فراواني بر پيروان مکتب خلفا گذاشت و آنها نامههايي براي علامه عسکري نوشتند و تصريح کردند که ما تا كنون در گمراهي بودهايم و با خواندن اين کتاب به راه حق آمديم. تعداد کتابهاي به چاپ رسيده از ايشان در زمان حيات، 16تاست که هرکدام در دو يا سه جلد به چاپ رسيده است.
کتاب در روزنامه شاپرک
بوي شعر دريا
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره «م. مويد» منتشر کرده که می گوید: محمدحسين مهدوي يا همان م.مويد، از مادري رودسري و پدري لاهيجي، در هفتم تير ماه سال 1322 خورشيدي در نجف اشرف به دنيا آمد.
پدرش آيتالله حاج شيخ محمد مهدوي لاهيجي، حدود 40 تاليف داشت و از شيفتگان فرهنگ و ادب ايران و سرزمين گيلان بود.
از تاليفات منتشر شده ايشان ميتوان به کتابهاي "جغرافياي تاريخي گيلان" و "رجال دو هزار سال گيلان"، چاپ شده در نجف و کتاب "سادات متقدمه گيلان"، منتشره در قم اشاره کرد. از ايشان ديواني از اشعار کلاسيک نيز به ياد گار مانده است. پدر که خود نيز از اهالي شعر و ادب بود نقش بسياري در شکلگيري علايق مويد به حوزه ادبيات و متون پارسي کهن داشت. مويد خود در اين باره مي گويد: ايشان کسي بود که حافظ را به من شناساند. اولين کتابي که پدرم مرا به خواندن آن تشويق کرد، ديوان ايرج ميرزا بود. در آن زمان من کلاس پنجم ابتدايي بودم و در مدرسه ايرانيهاي عراق درس ميخواندم.
م. مويد عضو نخستين کانون نويسندگان ايران بود که به همت جلال آل احمد تاسيس گرديد. وي تاکنون در زمينه شعر مجموعههاي مگر با لبخند ماه، گلي اما آفتابگردان، تو کجاست، سيمابهاي سيمين را منتشر کرده است، پروانه بي خويشي من را نيز امسال(1386) توسط نشر ايليا و به سفارش حوزه هنري گيلان به چاپ رسانده کتاب (حسين علي) درقالب نثر در زمينه وقايع عاشورا توسط انتشارات امير کبير را نيز در دست انتشار دارد.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
سالروز درگذشت مولف آثار قرآني و شيعي
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی به مناسبت درگذشت شيخ مرتضي عسکري منتشر کرده که می گوید: علامه عسکري طي عمر خود کارهاي فرهنگي بسياري انجام داد و بيشاز پنجاه کتاب نوشت. اين کتابها تاثير بسيار زيادي بر مسلمانان گذاشت و بعضي از کتابهاي ايشان در شيعه شدن بسياري نقش مهميرا ايفا کرد.
به طوري که در طول تاريخ هيچ کس مثل علامه عسکري نتوانست بسياري از غير شيعهها را شيعه کند ،چنانکه گفته ميشود توفيقي ايشان در اين زمينه حتي از علامه اميني و سيد شرفالدين هم بيشتر بوده است.
آثار قرآني ايشان نيز بسيار زياد است. کتاب «القرآن الکريم و روايات المدرستين» از جمله اين آثار است. مقصود ايشان از نوشتن اين کتاب اين است که قرآن در مکتب اهلبيت و در مکتب اهل سنت چگونه معرفي ميشود و قرآن را از اين دو ديدگاه بررسي و تفاوتهايش را بيان ميکنند.
اين کتاب سه جلد است و فقط در سودان خيليها را شيعه کرده است. از خصوصيات اخلاقي ايشان اين بود که بسيار متواضع بودند و هرگز به نام و نشان و مال و ثروت وابستگي نداشت، به طوري که شايد هيچکس مثل او پيدا نشود که اعلام کند از هيچ کتابم حقالتاليف نميگيرم.
نظر شما