نگاهی به کتاب «چرنوبیل 01:23:40»
تحقیق درباره تاثیر فاجعه چرنوبیل بر زندگی اجتماعی مردم/ واکاوی ناگفتهها از زوایای حادثه مرگبار
اندرو لدربارو با نوشتن کتاب «چرنوبیل 01:23:40» داستانی باورنکردنی اما حقیقی» نشان میدهد چطور پس از سالها هنوز اطلاعات دقیقی از جزئیات چرنوبیل وجود ندارد و بازدید از آن با نگاه امنیتی روبروست. نویسنده در این کتاب از تاثیرات فاجعه چرنوبیل بر زندگی مردم منطقه میگوید و نیاز به تحقیق و پژوهش درباره تاثیر مخرب این حادثه با داشتن آمار و ارقام مستند بر زندگی مردم.
تحریف اطلاعات حادثه چرنوبیل
نویسنده در مقدمه خود به تناقض اطلاعات درباره چرنوبیل اشاره میکند و با بیان تحریف اطلاعات از سوی روسها مینویسد: «فاجعه چرنوبیل یکی از باورنکردنیترین رویدادهای مهم جهانی در صد سال گذشته است. با این همه، کمتر کسی میداند چه روی داد. این سردرگمی بعضا ناشی از آن بود که همه اطلاعات منتشر شده طی پنج سال از حادثه تحریف شدند تا متناسب با یک روایت گزیده شوند: این که مقصر کارکنان نیروگاه بودند. از آنجا اطلاعات قطرهچکانی، به رغم روشن شدن بسیاری از بیدقتیها و خطاهای اولیه، به اسطوره و افسانه تبدیل شدند. هر کتاب، روزنامه، فیلم مستند و تارنمای جدیدی روایت تقریبا متفاوتی از داستان ارائه میداد و تناقضها حتی امروز هم دیده میشود. (ص11)
اندرو لدربارو نگاهی به حوادث شیبه چرنوبیل دارد تا با اشاره به حوادثی نزدیک به آن شرح دهد که فاجعه چرنوبیل چندان بیسابقه در جهان نیست: «معروفترین حادثه در یک نیروگاه هستهای، تا پیش از فاجعه چرنوبیل، در 28 مارس 1979 در نیروگاه تری مایل ایلند (تی ام آی) در پنسیلوانیای آمریکا رخ داد که یک نقص در سیستم خنک کننده به ذوب هسته راکتور کاملا نوی دوم انجامید. اگرچه کسی مصدوم نشد، این بدترین حادثه در تاریخ انرژی هستهای آمریکا دانسته میشود. این حادثه، بسیار شبیه به چرنوبیل، مجموعه پیچیده از سهو و خطا را برای خلق یک حادثه نزدیک به فاجعه ترکیب کرد. (ص 37)»
هر چه صفحات کتاب را بیشتر ورق میزنیم به اطلاعات جالبی برمیخوریم اطلاعاتی حاکی از تحقیقات نویسنده که نشان میدهد حادثه چرنوبیل حتی در روسیه هم مسبوق به سابقه بوده و قبلا چنین اتفاقی رخ داده است: «حتی پیش از حادثه 1982 چرنوبیل، حادثه جدی دیگری در ارتباط با طراحی اربی ام کی در نیروگاه هستهای لنینگراد در نوامبر 1975 روی داد که طی آن بخشی از واحد 1 ذوب شد. یافتن اطلاعات مشروح چالشبرانگیز از حادثه 1982 چرنوبیل است، اما ویکتور ام. دمیتریف، مهندس هستهای روس از انستیتوی عملیات نیروگاه هستهای در مسکو تارنمایی دارد که آن اتفاق را توضیح میدهد. (ص 58)
نگاه امنیتی به حادثه چرنوبیل
سالها از حادثه چرنوبیل گذشته است، اما هنوز گردآوری اطلاعات درباره آن راحت نیست، نویسنده برای به دست آوردن اطلاعات میدانی همراه با یک گروه به چرنوبیل سفر میکند و در این سفر از نگاه امنیتی ماموران اوکراین میگوید: «معلوم بود که گروه ما بسیار توی چشم میزند، چرا که به محض ورود ما به تالار ترمینال مردم آن حول و حوش به ما زل زدند. از پیش به ما دستور داده بودند که تحت هیچ شرایطی نباید به کارکنان فرودگاه بوریسپل بگوییم که برای چه به اوکراین آمدهایم. به جای آن بایست میگفتیم گردشگرانی هستیم که برای عکس گرفتن از مناظر آنجا آمدهایم یک مرد لاغراندام که چهره بیروحی داشت از پشت باجه با نگاهی مشکوک به ما زل زد. آیا همه خارجیان برای دیدن چرنوبیل به اوکراین میآیند؟ شک دارم، اما من برای خالی نبودن عریضه لبخندی سریع، کوتاه و معصومانه تحویلش دادم. ظاهرا، اگر آنها از قصد واقعی ما آگاه میشدند، احتمال آن میرفت که اجازه ورود به کشور به ما ندهند، هرچند نمیدانم چرا. (ص 71)
از نکات جالب کتاب استفاده از جزئیاتی است که برخی کارکنان پرنوبیل بعدا درباره آن نوشتهاند: «والری پروژنکوی 38 ساله، که شاهد آن بود که درپوشهای شیر راکتور بالا و پایین میپرند، نخستین شخص صلاحیتداری بود که آنچه را واقعا روی داده بود تشخیص داد و پذیرفت. وی به یک پرتوسنج که 1000 میکروروئنتگن را نشان میداد –بسیار بالاتر از هر خوانش عادی – نگاه کرد. عقربه از حد مورد نظر گذشته بود. به طرزی باورنکردنی، غیر از پرتوسنجی که زیر آوار مدفون شده و دیگری که در یک گاو صندوق در بسته بود، هیچ وسیلهای برای سنجش درجههای بالاتر پرتو در نیروگاه وجود نداشت، چرا که انفجار حسگرهای قوی پیرامون ساختمان را نیز سوزانده بود. (ص 96)»
سفر لدربارو جالب و پر استرس است، او از ترسها و نگرانیهای خودش در چرنوبیل مینویسد که چه طور سالها بعد از رخ دادن فاجعه هنوز پرس و جو درباره آن با نگاه امنیتی روبروست: «ما کجا میرفتیم؟ کسی به ما چیزی نگفته بود. نتوانستم بیرون را ببینم، فضای محصور از ورقههای فلز خاکستری تیره موجداری ساخته شده بود، با دو ردیف ستون کلفت سبزرنگ که سقف کج و معوج آن را نگه میداشت. به نظر میرسید این سقف موقتی است. سر و کله راهنمای ما از میان توده کارگرانی که در مجتمع ناپدید میشدند پیدا شد و ما را فراخواند. ما به تقاطع بین دو راهرو هدایت شدیم که سه مرد عبوس و با ابهت که موهای کوتاه و اونیفرم نظامی به تن داشتند منتظر بودند. دو تن ایستاده بودند و نگاه میکردند در حالی که سومی پشت میزی نشسته بود که یک تخته شاسی روی آن بود. وی سر فرصت نامهایی را از روی یک فهرست خواند و گذرنامههای ما را وارسی کرد، در حالی که هر یک از ما دعا میکردیم که این همه راه را برای هیچ نیامده باشیم... (ص 110)
حتی تحقیقات میدانی درباره چرنوبیل بدون مطالعه خاطرات آنانکه از نزدیک با چرنوبیل سر و کار داشتند، گرهای از کار نمیگشاید برای همین هر چه به سمت شرح و تفسیر جزئیات چرنوبیل پیش میرویم در کنار اطلاعات میدانی، باز هم این خاطرات کارکنان و دانشمندان درگیر چرنوبیل است که حاکی از اطلاعات مهمی از چگونگی حادثه است: «این پیام بسیار گمراه کننده بود. لیگاسف دو سال بعد در خاطرات خود نوشت: «میدانستم شهر برای همیشه تخلیه شده است، اما آن توان اخلاقی را در خود نمیدیدم که به مردم بگویم. افزون بر این، اگر به آنها میگفتیم که برای همیشه آنجا را ترک میکنند، زمان زیادی میبرد که وسایل خود را جمع و بستهبندی کنند. میزان رادیواکتیو همان موقع به سطح بسیار خطرناکی رسیده بود، لذا به آنها میگفتیم که این کاری موقتی است.» وضعیت اسفناکی را که لیگاسف در آن قرار گرفته بود، درک میکنم اما این به نظر من بیشتر به یک بهانه میماند. (ص 139)»
وقتی به خبر وقوع حادثه چرنوبیل نگاه میکنید، چند جمله را میبینید که کنار هم ردیف شدند و یک فاجعه را در سادهترین حالت بیان کردند: «پرنده از قفس پریده بود و رهبر شوروی چارهای نداشت جز تایید این که ناخواسته حادثهای روی داده است. بیانیه کوتاه و مبهمی که از رادیو مسکو پخش شد کمتر چیزی را روشن میکرد: «حادثهای در نیروگاه هستهای چرنوبیل روی داده است. یکی از رآکتورهای اتمی آسیب دیده، و تدابیری برای از بین بردن پیامدهای حادثه اتخاذ شده است. به کسانی که آسیب دیدهاند کمک میشود و یک کمیسیون دولتی برای تحقیق درباره حادثه تشکیل شده است.» (ص 146)
غیبت تصویر لنین در چرنوبیل!
سالها بعد که نویسنده برای تحقیقات بیشتر درباره چرنوبیل به اوکراین سفر میکند از وضعیت کشوری میگوید که روزی جزئی از شوروی بود و فاجعه جرنوبیل را تجربه کرد و حالا نام این کشور اوکراین است: «فکر میکنم قطار این جا مستقیم چرنیگوف، حدود 40 کیلومتری شرق اسلاووتیچ، میآمد. قطار که جز رانندهاش سرنشینی نداشت به سکو رسید، پس لابد در هیچ شهر یا روستایی بر سر راه توقف نکرده بود. سوار شدیم_ من ایستادم_ و خیلی زود با سر و صدا کیلومترها باتلاق و باتلاقزارهای سرد و آرام در هر مسیری را به سرعت گذراندیم. ماه اکتبر بود، پس گلها نشکفته بودند، اما چشمانداز آن سوی شیشه بخار زده پنجره چنان تیره بود که وجود رنگهای روشن اصلا قابل تصور نبود. به رغم این، زمین اوکراین شمالی یکی از بارورترین زمینها در اروپاست، از این رو این منظره بیشک به هنگام بهار متفاوت است. (ص 165)
اندرو لدربارو نگاه دقیقی به کتابها و خاطراتی دارد که درباره چرنوبیل منتشر شدند و از دل آنها مطالب جالب توجهی را بیرون میکشد: «ایوان ژیخوف در کتاب صداهایی از چرنوبیل مینویسد: «وسایل حفاظتی ما شامل ماسک طبی و ماسک گاز میشد، اما کسی از آنها استفاده نمیکرد، زیرا دمای بیرون 30 درجه سانتیگراد بود. اگر از این وسایل استفاده میکردند، آنها را میکشت. ما آن وسایل را تحویل گرفتیم- همان طور که مهمات اضافی را در جنگ تحویل میگیریم- اما بعد بیخیالشان شدیم و تقریبا فراموششان کردیم.» تقریبا در همه تصاویری که میتوان یافت، پاکسازندگان بدون ماسکاند- دشمن نامرئی مایه نگرانی مردان جوان نبود. گریگوری مدودف، بازرس نیروگاههای هستهای، که کتاب برنده جایزه حقیقت چرنوبیل را در سال 1919 نوشت، اظهار داشت: «سربازان و افسرانی را دیدم که گرافیت را با دست برمیداشتند. آنها سطلهایی به همراه داشتند و آن ماده را با دست برمیداشتند...» (ص 181)
امروز چرنوبیل واقعا مثل یک موزه عبرت میماند و شرح دقیق نویسنده از بقایای آن حاکی از این مدعاست: «به سراغ یک اتاق در هم ریخته در سمت راست خود رفتم، که چند تابلوی چهارگوش از رهبران شوروی در آن قرار داشت که هر یک به بزرگی آن تابلوی کذایی (cccp 60) بود. گورباچف را بلافاصله تشخیص دادم، اما آن چهره دیگران آشنا نبودم. انتظار داشتم چهره لنین یا استالین را ببینم، اما آنها آنجا نبودند- شاید هم زیادی برای غارتگران وسوسهانگیز بودند. دستکم، تصویر لنین زمانی آنجا بود، که با غرور کنار پرچمی آویزان در جلو دیوار ساختمان ایستاده بود. بیشک تصویر وی سالها پس از وقوع حادثه دزدیده شده بود.» (ص 197)
اسامی مقصران چرنوبیل حکایت از آن دارد که دولت شوروی آن زمان در پی آن بود که در فاجعه چرنوبیل کارکنان را مقصر اصلی بداند، آیا واقعا چنین بود: «در اوت 1968، کا گ ب شش مرد را به دلیل نقششان در فاجعه دستگیر کرد: ویکتور بریوخانف مدیر نیروگاه، که تقریبا یک سال در سلول انفرادی منتظر محاکمه بود؛ نیکلای فامین، سرمهندس؛ آناتولی دیاتلوف معاون سرمهندس، که برنامه آزمایش توربین را نوشت؛ بوریس روگوژکین، سرپرست نوبت کاری شب 26 ام، یوری لوشکین، بازرس ایمنی دولت در چرنوبیل؛ الکساندر کوالنکو مدیر کارگاه راکتور، که همراه با بریوخانف و فامین انجام آزمایش را تایید کرده بود. (ص 209)»
بدنامی اجتماعی مردم چرنوبیل
به نظر میرسد فاجعه چرنوبیل تا مدتهای مدیدی مردم شهر کییف را درگیر خود کرده بود، اما با این وجود اطلاعات چندانی درباره این درگیری وجود ندارد، چون نویسنده از این موضوع با حالت مبهمی سخن میگوید: «کاش میتوانستم نظر اهالی کییف را، در پی فاجعه چرنوبیل، درباره حضور خودروهای نظامی که هر روز شهر را از اثرات رادیواکتیو پاک میکردند بپرسم. شواهد حاکی از وجود آمیزهای متضاد از ترس و آرامش در میان مردم بود. ترس، به دلیل شایعات عذاب دهندهای که از چرنوبیل میآمد و اینکه مردان کییف شبانگاه از بستر خواب خود بیرون کشیده و به منطقه ممنوعه برده میشدند و این که کاگ ب همه دزیمترهای آزمایشگاههای کل شهر را مصادره میکرد. (ص 227)»
درباره تعداد کشته شدهها، تعداد زخمیها و افرادی که با اثرات ناشی از فاجعه چرنوبیل درگیر شدند، هنوز بعد از سالها ارقام درستی در دست نیست: «در ارتباط با همه ارقام پس از حادثه چرنوبیل، معلوم نیست که چه تعداد از مردم از مشکلات سلامتی غیر مرگ و میری ناشی از حادثه در رنجاند. معلوم است که جوامع بسیاری از این مردم غافل شدهاند و بسیاری از کارگران منطقه ممنوعه ترک آن جا را ناممکن یافتهاند. مردم آسیبدیده از حادثه چرنوبیل گرفتار نوعی بدنامی اجتماعی شدهاند؛ بسیاری از شرکتها آنها را استخدام نمیکنند و مردم به دلیل جهل و ترس پیشداورانه از رادیواکتیو با آنها معاشرت نمیکنند. برخی از دولت غرامت دریافت میکنند، اما این رقمی کوچک و رو به کاهش است. (ص 244)»
اندرو لدربارو نگاه جسته گریختهای به فاجعه فوکوشیما هم دارد و به ویژه درباره فجایع هنگام پاکسازی آن صحبت میکند: «در مورد فوکوشیما، فاجعه به میزان زیادی کار انسان بوده است، فاجعهای که داستانش، داستانی که پس از حادثه گفته شد، به دلیل بیکفایتی در عملیات پاکسازی روی داده است. در نخستین سالهای پس از سونامی، هر هفته گزارشهای تازهای درباره نشت آب رادیواکتیودار بیرون میآمد، کارگران دستاندرکار پیادهسازی رآکتور در معرض تابش مقادیر زیادی رادیواکتیو قرار میگرفتند، تجهیزات و تدابیر ایمنی را ناکافی که اگر جان آدمها- محیط زیست به کنار- را به خطر نمیانداختند، خندهدار تلقی میشدند. (ص 253)»
مطالعه کتاب «چرنوبیل 01:23:40» داستانی باورنکردنی اما حقیقی» نشان میدهد که تا چه اندازه تحقیق درباره این فاجعه مهم است و اطلاعات دقیق درباره آن برای امروز ما ضروری است، هر چند هنوز بسیاری از زوایای این حادثه بررسی نشده است و به ویژه درباره تاثیر آن بر زندگی مردم چرنوبیل.
کتاب «چرنوبیل 01:23:40» داستانی باورنکردنی اما حقیقی نوشته اندرو لدربارو با ترجمه شهریار خواجیان در 287 صفحه، به قیمت چهل و هشت هزار تومان در شمارگان یکهزار و صد نسخه از سوی انتشارات ققنوس به چاپ رسید.
نظر شما