جنایت صدام در بمباران شیمیایی حلبچه، حتی برای رژیم بعث هم جنایت بزرگی بود. او جان چند هزار غیرنظامی، آنهم از مردم عراق را گرفت و بعد به صراحت از این کار دفاع کرد.
عملیات والفجر 10، پیشروی در سایه تعجب و نگرانی
در چهلوهشت سال نخست عملیات والفجر 10، ناتوانی دشمن در مواجهه با حمله ما هم بسیار آشکار و هم بسیار عجیب بود. فرماندهان ما از ضعف بعثیها تعجب کرده بودند و به نظرشان چیزی این وسط مشکوک بود. در بخش دیگری میخوانیم: «با توجه به تجربه گذشته، بهخصوص سابقه مقاومت سرسختانه و طولانی ارتش عراق در منطقه عملیاتی بیتالمقدس 2 در منطقه عمومی ماووت، پیشبینی میشد که دشمن به محض پی بردن به اصلی بودن عملیات جمهوری اسلامی در منطقه حلبچه، همزمان با استفاده از یگانهای احتیاط نزدیک، در مقیاس وسیعی اقدام به آوردن یگانهای جدید از مناطق جنوب کند و به مقابله جدی با رزمندگان ایرانی بپردازد.»
اما این اتفاق نیفتاد. «پس از گذشت بیش از دو روز از آغاز عملیات، هنوز اقدام درخور انتظاری از ارتش عراق مشاهده نشده است و تحرکات دشمن قوت چندانی ندارد. عدم تحرک جدی دشمن خود بر ابهامات موجود از رفتار دشمن افزوده است.» به نظر میرسید که جایی از کار ایراد دارد. حتی فرماندهان ما این پرسش را پیش میکشیدند که چرا حکومت عراق به مردم شهر حلبچه دستور تخلیه نمیدهد؟ چرا با کاتیوشا و توپخانه اتریشی که از مسافت دور قابل شلیک است، آتش نمیکند؟ آیا دشمن نقشه پیچیدهای طرح کرده و دامی برای چیده است؟
ایرانیها در حلبچه، تفاوت ما و دشمنانمان
این تردید و نگرانی وجود داشت، اما مانع پیشروی ما نمیشد. رزمندگان ما آماده ورود به سه شهر حلبچه و دوجیله و خرمال بودند و حتی هاشمی رفسنجانی، نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع در پیامی به نیروها تاکید و توصیه کرد در ورود به این شهرها، چنان رفتار کنید که تفاوت ما و با دشمنانمان کاملاً معلوم شود. «برای اولین بار دهها هزار نفر از مردم غیرنظامی عراق در منطقه در اختیار شما قرار میگیرند. از شما انتظار داریم که جلوههای انسانیتان، تبلور رأفت و رحمت الهی و سرمشق برای فاتحان آینده تاریخ شود. میدانید که مردم مظلوم عراق مخصوصاً مردم مسلمان کرد کمرشان زیر بار ستم خمیده و سزاوار محبت و دلجوییاند و نباید آنها را شریک جنایت بعثیهای سفاک به حساب آوریم.»
رزمندگان ما نیز چنین کردند. قبل از ورود نیروهای ما به شهر حلبچه، مردم مغازهها را بسته و در خانههای خودشان پناه گرفته بودند، اما بعد که دیدند هیچ خطری تهدیدشان نمیکند، بهمرور از خانههای خودشان بیرون زدند و به زندگی عادی برگشتند و مشغول کارهای روزانه شدند. امام جمعه این شهر، ملاعلی عبدالعزیز که از مدتی قبل به ایران پناهنده شده بود نیز همراه نیروهای ما وارد شهر شد و نقش مهمی در ایجاد آرامش و اعتماد میان اهالی ایفا کرد.
خشم بعثیها از شکست و انتقام آنان از مردم
اما در آن سوی ماجرا، بعثیها نقشه پیچیدهای نکشیده و دامی پهن نکرده بودند. آنان در این نبرد، طرف ضعیفتر بودند و توان مهار موج حملات ما را نداشتند. مقاومتشان به آسانی درهم شکست و بعد به تلافی این شکست، همان شیوهای را به کار گرفتند که از مدتی قبل، هر بار که شکست میخوردند یا به شکست نزدیک میشدند از آن استفاده میکردند. آنان با حملات هوایی کل آن منطقه را با بمبهای شیمیایی بمباران کردند. اینبار منطقهای در خاک عراق، یعنی حلبچه و روستاهای اطراف آن را بمباران کردند و به روایتی جان چند هزار نفر را گرفتند.
شمار قربانیان غیرنظامی این جنایت را تا پنج هزار نفر ثبت کردهاند. «با این اقدام دشمن، وضعیت عادی شهر و روستاهای اطراف آن یکباره و بهطور کلی تغییر کرد. بمباران شیمیایی تنها چند دقیقه بعد چهرهای متفاوت از شهر و مردم پیش روی همگان قرار داد. در لحظاتی کوتاه بر اثر تنفس گازهای سمی تعداد زیادی از مردم به شهادت رسیدند. خانهها، کوچهها و خیابانهای شهر پر از جنازههایی شد که همچون مجسمه در حالتهای مختلف در جای خود خشک شده و صحنههای بسیار رقتباری را در جای جای شهر بهوجود آورده بودند. با آغاز بمباران، بسیاری از مردم حلبچه برای در امان ماندن از انفجارها به زیرزمین منازل خود پناه بردند که به دلیل سنگینی گازهای سمی و نفوذ به این مکانها، همه آنها بهطور دستهجمعی شهید شدند.»
کتاب «عملیات والفجر 10» که از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است گوشهای از این جنایت بعثیها را، از لابهلای خاطرات و مستندات بازخوانی میکند. از جمله روایت اسدالله احمدی، راوی نیروی زمینی سپاه که یک ساعت پس از بمباران به آن منطقه رفت و مینویسد که «به اتفاق برادر علیرضا ایزدی راوی قرارگاه فتح جهت مشاهده نتیجه بمباران به منطقه مذکور رفتیم. شهر و جادههای منتهی به آن بمباران شده و محل اصابت بمبها به قطر حدود هفت تا هشت متر و به عمق حدود دو متر حفرههایی ایجاد کرده بود. مقدار زیادی البسه و لحاف و تشک و وسایل زندگی روی جاده ریخته بود. در نزدیکی یک خودرو نظامی عراقی که در حال سوختن بود، به جنازه چهار نفر (دو زن و یک پسر جوان چهارده یا پانزده ساله و یک دختربچه شش یا هفت ساله) برخوردیم. یکی از جنازهها متعلق به دختری بود که از سینه به بالای بدنش وجود نداشت. جنازه دیگر مربوط به یک زن، یک پسرک جوان و یک کودک بود که در حاشیه جاده افتاده بودند.»
کنت تیمرمن در کتاب «سوداگری مرگ» درست مینویسد که «صدام که از همدستی کردهای عراقی با دشمن (ایران) به خشم آمده بود، فرمان مرگ تمامی مردم حلبچه را صادر کرد.» شهر حدود هفتاد هزار نفر جمعیت داشت و صدام مصمم بود که همه آنان را دستهجمعی مجازات کند. بمباران شیمیایی آن منطقه، ساعت 11 روز 26 اسفندماه 1366 شروع شد و با شدت و ضعف، تا پایان آن ماه ادامه داشت. دیکتاتور عراق حتی سعی در پنهان نگه داشتن این جنایت نکرد «بلکه با صراحت اعلام کرد که شهر کردنشین حلبچه به جرم همدستی با دشمن مجازات شده است.»
نظر شما