جمعه ۸ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۱
والدین بیش از بچه‌ها نیاز دارند خوراک فرهنگی در اختیارشان قرار بگیرد

تهمینه حدادی، نویسنده کودک و نوجوان گفت: تغییر در میزان مطالعه نیاز کودک و نوجوان نبوده و نیست؛ بلکه نیاز من به‌عنوان والد بوده که با فرهنگ پرورش پیدا کنم، با فرهنگ آشنا شوم و خوراک فرهنگی در اختیارم قرار گیرد.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: در سال جدید پرسش‌ها و دغدغه‌های قدیمی حل‌نشده حوزه کتاب همچنان همراه ما خواهد بود. برای مثال، دنیای کتاب کودک و نوجوان در سال ۱۴۰۴ چه تغییراتی خواهد کرد؟ چه تحولی در دنیای کتاب‌های کودک می‌تواند فصل ۱۴۰۴ را در صنعت نشر کودک خواندنی‌تر کند؟ این دغدغه حوزه کتاب کودک و نوجوان را با چند نفر از نویسندگان و شاعران این حوزه در میان گذاشتیم. هر یک از آن‌ها با نگاه و تجربه خود، تصویری از آینده ادبیات کودک و نوجوان در سال ۱۴۰۴ ترسیم کردند. برخی از امیدهایشان سخن گفتند، برخی از نگرانی‌ها و برخی نیز از تغییراتی که اگر می‌توانستند، حتماً در دنیای کتاب‌های کودک و نوجوان رقم می‌زدند.

تهمینه حدادی یکی از افرادی است که در این شماره «آرزوی کتابی برای کودکان و نوجوانان ایران» با ما همراه شده و دیدگاه‌های خود را درباره آینده کتاب کودک و نوجوان، نیازهای نسل جدید و تحولی که در این مسیر ضروری می‌داند، مطرح کرده است.

حدادی، نویسنده و روزنامه‌نگار حوزه کتاب کودک و نوجوان، متولد سال ۱۳۶۵ است. او تاکنون آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک منتشر کرده و نامی شناخته‌شده در این عرصه به شمار می‌رود. از جدیدترین کتاب‌های او می‌توان به «سوسن طاقدیس»، «پشت بام ابر دارد»، «دکمه‌های گربه‌ای»، «جهان مال من است» و «قشنگ‌ترین لباس دنیا» اشاره کرد.

کتاب «جهان مال من است» موفق به کسب دریافت امتیاز چهار لاک‌پشت پرنده برای فهرست لاک‌پشت پرنده سال ۱۴۰۰ شده است. در ادامه این مطللب می‌توانید گفت‌وگوی ما را با تهمینه حدادی بخوانید:

- خانم حدادی، لطفاً سال ۱۴۰۴ را همچون یک فصل از یک کتاب در نظر بگیرید. دوست دارید در این فصل، پیرنگ داستان برای کودکان و نوجوانان ایران و جهان چگونه پیش برود؟ به نظر شما، آنچه این نسلِ کودکان و نوجوانان بیشتر از همه به آن نیاز دارند، چیست؟

اجازه دهید از اینجا آغاز کنم که داستان ما از جایی شروع می‌شود که قهرمان‌های کتاب که گروهی از کودکان و نوجوانان هستند، در یک شهر و کشور دوستدار کودک زندگی می‌کنند. جایی که برابری در آن موج می‌زند. در این مکان، افراد از دیدن بچه‌های سندرم داون به وحشت نمیفتند و از دیدن کودکان فلج مغزی نمی‌ترسند. آن‌ها بچه‌های اوتیستیک را می‌شناسند و یاد گرفته‌اند چگونه با آن‌ها برخورد کنند. کودکانی که روی ویلچر هستند، به‌راحتی از اتوبوس‌ها بالا می‌روند و گاردریل‌هایی برای عبورومرور سخت این افراد وجود ندارد. افرادی که راه‌رفتن برایشان دشوار است، به‌راحتی در پیاده‌روها عبور می‌کنند.

در این شهر، هوا پاک است، غذا خوب و سالم است و موسیقی خوب شنیده می‌شود؛ نه موسیقی امروزیِ بدون معنا و بدون ریتم، بلکه موسیقی‌ای با صدای خوب و معنای عمیق. محتوایی که در رسانه‌ها پخش می‌شود، زرد نیست و بدیهی‌ترین نیازهای اولیه آدم‌های این شهر، که اغلب کوچک هستند، تأمین می‌شود. فصل اول این کتاب به این شکل آغاز می‌شود.

در آن زمان، یکی از شخصیت‌های کتاب، هم‌زمان با کتاب‌خواندن هر روزه‌اش، حالا مهم نیست که کتاب الکترونیکی باشد یا کاغذی- البته ترجیح من این است که کاغذی باشد- در دل این داستان ناگهان با تصویری روبه‌رو می‌شود که می‌تواند با آن تخیل کند و آینده‌اش را ترسیم کند و برای خود برنامه‌ای بچیند که مشخص است و قرار است اتفاقاتی در آینده‌اش بیفتد. او رؤیاپردازی را آغاز می‌کند و رویای او چیست؟ رویای ساختن جهانی بسیار بهتر است؛ جهانی که در آن همه‌چیز خوب است.

فصل اول کتاب بسیار خوب است و همه‌چیز بر وفق مراد پیش می‌رود؛ اما قطعاً همه‌چیز می‌تواند بهتر و بهتر شود. من فصل اول کتاب را اینگونه آغاز می‌کنم؛ زیرا فکر می‌کنم باید خواننده این کتاب مطمئن شود که همه‌چیز در روال عادی و نظم است و دنیای آن‌قدر جذاب است که می‌توان با خیال راحت نشست و تخیل کرد. همچنین خواننده را منتظر می‌گذارم تا ببیند در فصل دوم در این دنیای پر از صلح و خوشی چه اتفاقاتی خواهد افتاد. تلاش می‌کنم که حتماً تعلیق و هیجان داشته باشد؛ قرار نیست این داستان لوس یا تکراری باشد. قرار نیست همه بچه‌های در کتاب بچه‌مثبت باشند؛ نه، تنها قرار است که از کمترین امکانات و بدیهی‌ترین امکانات در داستان برخوردار باشند. قرار نیست رنج بکشند یا با بحران روبه‌رو شوند؛ قرار نیست کوزت باشند، جنگ‌زده باشند یا گم‌شده باشند یا چیزی مثل پدر و مادرشان را گم کرده باشند.

دوست دارم فصل اول سال ۱۴۰۴ اینگونه آغاز شود، حتی اگر به نظر خیلی لوس و تکراری بیاید برای شروع یک کتاب.

- به نظر شما، مهم‌ترین تغییر مثبتی که در سال ۱۴۰۴ می‌تواند در دنیای کتاب کودک و نوجوان رخ دهد، چیست؟ آیا این تغییر باید در میزان مطالعه صورت بگید یا مورد دیگر؟

بگذارید به این شکل به سؤال شما پاسخ دهم. در حال حاضر، کودک و نوجوان به این تغییر در میزان مطالعه نیاز ندارند؛ بلکه کسانی که نیاز داشتند، نسل‌های قبل و والدین بودند. این نیاز به فرهنگ مربوط می‌شود، فرهنگی که هنوز در بسیاری از افراد شکل نگرفته و اکنون در حوزه آموزش به کودکان امروزی تحمیل می‌شود. ممکن است دشوار باشد که این چرخه را الان متوقف کنیم. اکنون بسیار واضح است که والدینی که کتاب خوب نخوانده‌اند، موسیقی خوب گوش نداده‌اند و تئاتر مناسبی ندیده‌اند، تبدیل به والدین غمگین و افسرده‌ای شده‌اند که بحران جنگ را نیز پشت سر گذاشته‌اند. این والدین در حال حاضر از هر لحاظ مخصوصاً مالی، فرزندشان را تأمین می‌کنند؛ رسانه‌ها را بدون نظارت در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند و اصلاً نگران نیستند که فرزندشان پای تلویزیون در حال تماشای ماهواره عمر خود را سپری کند.

ماجرای من غرب‌زدگی نیست. نگاه من این نیست که هر آنچه از غرب وارد می‌شود، بد است؛ زیرا در تولیدات داخلی نیز چیزهایی وجود دارد که مناسب نیست. منظور من رهاکردن کودک برای مواجهه با رسانه‌ها تحت هر شرایطی و کنترل‌نکردن والدین است.

مثال ساده‌ام این است که کودک از سه‌سالگی گوشی همراه مادر را در دست می‌گیرد و ممکن است محتوای نامناسبی ببیند. محتوای نامناسب نیز صرفاً محتوایی نیست که ما همیشه می‌گوییم زیر ۱۸ ساله است؛ بلکه همان خشونتی است که در فیلم‌ها دیده می‌شود. من در این مدت مشغول تماشای برخی فیلم‌های ایرانی هستم که مجوز گرفته‌اند و در آن‌ها دائماً سیگار و مشروبات الکلی به نمایش درمی‌آید. کودکی که هیچ کنترلی بر او وجود ندارد و نظارتی بر او نشده و نمی‌شود، با این تصاویر مواجه می‌شود.

نیاز این کودک و نوجوان نبوده و نیست؛ بلکه نیاز من به‌عنوان والد بوده که با فرهنگ پرورش پیدا کنم، با فرهنگ آشنا شوم و خوراک فرهنگی در اختیارم قرار گیرد. ما تنها در قالب معلم و مربی می‌توانیم جریان را در کودکان تغییر دهیم وگرنه به نظر می‌رسد به‌طور کلی و گروهی غیرممکن است که این رویه را تغییر دهیم، اگر پدر و مادر افراد فرهنگی نباشند.

ببینید، ماجرا این است که چاپ کتاب در ایران بسیار زیاد است. اتفاقاً تعداد زیادی ناشر داریم که کتاب چاپ می‌کنند؛ اما آنچه اتفاق میفتد، کیفیت تولید این کتاب‌هاست. این کتاب‌ها چگونه توزیع می‌شوند؟ این کتاب‌ها چقدر نیاز یک کودک را پوشش می‌دهند و چقدر به ادبیات و نگاه جهانی نزدیک هستند؟ هیچ کاری نمی‌توان در این زمینه انجام داد؛ اما آنچه تغییرپذیر است، تعامل با جهان است. کتاب‌های ما می‌توانند ترجمه شوند و به دیگر نقاط جهان بروند تا دیده شوند. ما هم می‌توانیم تعداد زیادی کتاب بخوانیم و یاد بگیریم. این روند جهانی‌شدن و تعامل تا زمانی که شکل نگیرد، ما با انبوهی از مؤلفان و ناشران مواجه خواهیم بود که کتاب تولید می‌کنند بدون اینکه بتوانند مخاطبان مختلف را جذب کنند. این اتفاق بدی است.

اتفاق بد دیگر این است که کتاب برای مخاطبان محدود و نیازمند تولید نمی‌شود و هیچ مدیری هم برای آن برنامه‌ریزی نمی‌کند. مثالی ساده: آیا ما چند کتاب داریم که نیازهای کودکان اوتیستیک را بازتاب دهد یا به سایر مخاطبان بیاموزد که چگونه با آن‌ها برخورد کنند؟ ما چند کتاب بریل برای کودکان داریم جز کتاب‌هایی که کانون پرورش فکری منتشر کرده است؟ فکر می‌کنم بدون برنامه‌ریزی، کتاب چاپ می‌شود و فقط در اختیار عده‌ای خاص قرار می‌گیرد. اینجاست که مفهوم فرهنگی‌بودن زیر سؤال می‌رود.

من در مورد خودم می‌گویم و خطاب من به دوستان و همکاران نیست. البته روند چاپ کتاب یک پدیده عجیب و پیچیده در ایران است و من به‌عنوان یک شخص نمی‌توانم آن گامی را که قرار است در بخش بعدی درباره‌اش صحبت کنم، بردارم؛ اما ماجرا بسیار واضح است. وقتی یک کودک اوتیستیک خود را در دل کتاب نمی‌بیند یا یک کودک مبتلا به سندرم داون کتابی ندارد که خود را در آن بیابد، بنابراین من دایره مخاطبانم را از دست می‌دهم. من بازتاب‌دهنده دنیا و نیاز مخاطبانم نیستم؛ پس این ضرورت وجود دارد حتی اگر قرار باشد از کتاب من صد نسخه چاپ شود و صد کودک مبتلا به سندرم داون، آن را بخوانند. این همان بخش فرهنگی است؛ اما بخش صنعتی به آن اجازه نمی‌دهد، زیرا بازار نشر خوب نیست، کاغذ گران شده و روند چاپ کتاب پیچیده است.

وقتی ماجرا این‌گونه باشد، دایره هدف من به گروه خاصی از کودکان محدود می‌شود که آن‌ها به دلیل عدم شناخت منِ ناشر، مؤلف یا تصویرگر از نیازهای جهانی و دیدگاه‌های کودکان امروز، ترجیح می‌دهند به‌سمت کتاب‌های خارجی بروند.

- خانم حدادی تصور کنید کودکی در سال ۱۴۰۴ برای نخستین‌بار وارد یک کتابخانه یا کتاب‌فروشی می‌شود. اگر شما کتابدار یا کتاب‌فروش آنجا بودید، چه کتابی را به او معرفی می‌کردید که از خواندنش پشیمان نشود؟

اگر قرار باشد که به سه رده سنی کتاب معرفی کنم، بسیار جذاب‌تر خواهد شد. بنابراین اجازه دهید که این روش را پیش بگیریم و محدود نشوم به یک کتاب.

از نوجوانان آغاز می‌کنم و با یقین، مجموعه «دروازه مردگان» را به آنان معرفی می‌کنم تا بخوانند و شگفت‌زده شوند، تاریخ یاد بگیرند و یک اثر تألیفی واقعاً جذاب را مطالعه کنند. این کتاب از معدود کتاب‌هایی است که وقتی در دست گرفتم، آن را زمین نگذاشتم و برای خودم بسیار جذاب بود. این تجربه‌ای است که به یاد دارم.

کتاب دیگری که پیشنهاد می‌کنم، با توجه به اینکه ممکن است مخاطبم بخواهد آن را دخترانه یا پسرانه کند، - متأسفانه نوجوانان به این عادت‌ها تمایل دارند- به نظرم پیشنهاد کتاب «با کفش‌های دیگران راه برو» بسیار جذاب خواهد بود و می‌تواند برای آن کودک یا نوجوان مفید باشد. به کودک، حتماً حتماً حتماً «درخت بخشنده» را پیشنهاد می‌کنم و به خردسال نیز کتاب «خرگوش گوش داد» را توصیه می‌کنم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین